روزنامه شرق در ستون سرمقاله خود به قلم «محمدتقی فاضلمیبدی . استاد حوزه و دانشگاه» با تیتر« خسارت حمله و خیانت افراط دولبه یک قیچی» نوشت:
بالاخره گروه ائتلاف به سرکردگی آمریکا تصمیم گرفتند تا مواضع گروههای افراطی، بهویژه داعش را از راه حمله هوایی بمباران کنند و در این چندروز طی چند حمله، بخشهایی از خاک کشور سوریه و عراق مورد حمله قرار گرفت و ضمن اینکه خساراتی به گروه داعش وارد کرده، عدهای غیرنظامی نیز کشته و زخمی شدند و خساراتی بر این دو کشور وارد شد. از آنسو در دو کشور آمریکا و انگلیس تظاهرات علیه جنگ صورت گرفت و مردم نفرت خود را از جنگ ابراز کردند. در اینجا سوال این است که با حمله نظامی، خطر و خسارت و خیانت این گروههای افراطی و تروریستی تا چه میزان کاهش مییابد؟ آیا میتوان جریانی را که باعنوان اسلام در میان برخی رخنه و افراد مختلفی را از قلب اروپا بهسوی خود جذب کرده است و پارهای از کشورهای گروه ائتلاف با پول و سلاح آنها را از پیش تقویت کردهاند، با بمباران هوایی از ریشه خشکاند؟
نمونه بارز آن حضور نظامی کشورهای بزرگ در افغانستان است؛ تا به حال هزاراننفر غیرنظامی اعم از زن و کودک در این کشور یا با حملات تروریستی طالبان و القاعده یا با هدفگیری اشتباه نظامیان، آمریکا و پیروانش، در آتش جنگ خاکستر شدهاند. باز این اشتباه در کشور سوریه و عراق در حال تکرارشدن است. تعداد تلفات غیرنظامی در این حملهها تا چه میزان خواهد بود، نمیدانیم؛ ولی تاکید نگارنده که کمی سر در آستین سیاست دارد این است که راه رهایی مردم خاورمیانه و کشورهای اسلامی از گروههای بهاصطلاح اسلامی، حمله نظامی کشورهای بزرگ و ائتلاف برخی کشورهای اسلامی با آنان نیست. برای درمان این درد بزرگ ممکن است راههای گوناگونی پیشنهاد شود، اما تا دو اتفاق مهم در منطقه نیفتد، بعید به نظر میرسد که بتوان جلو افراطیگری دینی را در جهان اسلام گرفت:
۱- ضرورت ائتلاف و اتحاد سران کشورهای اسلامی، بهویژه کشورهایی مانند ایران، عربستان، مصر و ترکیه و داشتن یک استراتژی واحد در مورد سیاستهای منطقه. پرواضح است که دخالتدادن ایدئولوژیها در سیاست خارجی و خاردارکردن مرزهای قومی و فرقهای و دعواهای از این جنس بر سر مسایل کلان کشور، بزرگترین خطر برای منطقه است. جنایاتی که در غزه اتفاق افتاد یکی از عوامل عمده آن، اختلافات قومی و فرقهای بود که در کشورهای اسلامی وجود داشت. چرا ایران و مصر بیش از سهدهه است ارتباط دیپلماتیک باهم ندارند؟ تفاهم کشورهای اسلامی بر سر مسایل سیاست خارجی گره خیلی از مسایل داخلی را میگشاید و خیلی از مشکلات اقتصادی کشورها را حل میکند و فقر، گرسنگی و تورم که بلای خانمانسوز است کمتر میشود. این عقده و ناراحتی در میان جوانان منطقه وجود دارد که چرا اینهمه صادرات نفت و چرا اینهمه گسترش فقر؟ طبیعی است که مشکلات اقتصادی و بیتوجهی به شکمهای گرسنه راه را برای هر اعتراضی باز میکند. زمینه نفوذ داعش در عراق از کجا پیدا شد؟ چرا دولتهای مرکزی را مقصر ندانیم؟ چرا دولتهای غربی بهجای فروش سلاح به کشورهای اسلامی و سپس حملههای نظامی برای ازبینبردن تروریستها و گروههای افراطی، به زیرساختهای منطقه کمک نمیکنند؟ در هرسال تا چه میزان از پول این ملتها هزینه تسلیحات میشود؟ بنابراین دولتهای منطقه چرا نباید در کنار هم باشند؟ این جنگ سرد میان برخی از کشورهای عربی و منطقه تا کجا باید ادامه داشته باشد؛ مگر اسلام بر اساس وحدت کلمه بنا نشده است؟ مگر قرآن به ما نگفته است: ولا تفرقوا. چرا باید اعتقادات قومی و مذهبی به عرصه سیاست راه یابد و رابطه دو کشور اسلامی را گسسته کند؟
پیامبر اسلام در بدو ورود به شهر مدینه با نوشتن پیماننامه، نشان داد که میتوان با همه ادیان همزیستی مسالمتآمیز داشت.
۲- ائتلاف و اتحاد علمای دین، اعم از شیعه و سنی، برای نشاندادن قرائت درست از اسلام. اگر تمامی علمای اسلام در کنار هم، اسلام توام با خشونت و آدمکشی را محکوم کنند و به مسلمانان، بهویژه جوانان، بیاموزند که در جهان امروز که بحث حقوق آدمیان مطرح است باید قرائتی رحمانی و مسالمتآمیز از اسلام داشت، جایی برای رشد و قرائت خشن از اسلام نمیماند. شعار اولیه ادیان ابراهیمی صلح و زندگی آدمیان در کنار هم است. جنگ در ادیان اگر تشریع شده برای دفاع از کیان جامعه دینی و در برخورد با متجاوز است. چرا برخی عالمان دین در این عصر به فروعاتی چسبیدهاند که بر اختلافات دامن میزند؟ چرا باید اعتقادات خاص فرقهای در رسانههای عمومی مطرح شود؟
سب و طعن و لعنکردن به کسی روا نیست. مشترکات انسانی اینقدر زیاد است که جایی برای اختلافات نمیماند. عالمان دین در یک شورای فقاهتی و اجتهادی در ایران، عربستان و مصر که هرازچندگاهی باید تکرار شود، میتوانند جلو رشد این گروههای انحرافی را بگیرند. چرا باید بهخاطر اختلافاتی که هیچ ریشهای در دین ندارد، ساکت نشست و شاهد رشدونمو گروههایی بود که کمترین ارتباطی با اسلام ندارند و از آنسو سران سیاست با کشورهایی ائتلاف کنند که راه چاره را، برای نابودی آنان، در حمله نظامی ببینند؟ ایکاش روشی که مرحوم آیتالله بروجردی در تقریب مذاهب میان قم و قاهره برقرار کرد، باقی مانده بود. قرائت خشنی که از سوی برخی به نام دین، ارایه میشود نتیجهای جز برخوردهای خونین از سوی برخی متحجران ندارد. ما بدون اینکه دست از اصول خود برداریم میتوانیم قرائتی از اسلام در این عصر داشته باشیم که تمام آیینها در کنار هم با حفظ حقوقشان زندگی کنند و کسی بهخاطر اعتقادش از حقی محروم نباشد و پایبند به دستوری باشیم که امامعلی (ع) در نامه به مالک، به همه سران سیاست و متولیان دین داد: «مردم دو دستهاند، یا برادر دینی تو هستند یا در خلقت با تو مساویاند.» ادای حقوق هر انسانی بر تو واجب است. با بهکارگیری این اصل نه راهی برای رشد گروههای خودسر و افراطی میماند و نه ضرورت ائتلاف و انهدام و ریختن بمب بر خاک کشورهای اسلامی که آثار زیانبارش سالها برای مردم مظلوم و بیگناه خواهد ماند.
ما، آمریکا و آن پنج کشور دیگر
سیدعلی محقق در روزنامه ابتکار نوشت:
ماراتن گفتگوهای هسته ای نیویورک روز شنبه در حالی پس از ده روز بدون نتیجه به اتمام رسید که فقط ۵۰ روز دیگر تا پایان وقت اضافه چهارماهه برای توافق هسته ای ایران و ۱+۵ باقی مانده است و روزها برای تعیین تکلیف این پرونده چند ساله به سرعت برق و باد درحال سپری شدن است. این دور از مذاکرات در مقایسه با دورههای پیشین گفتگوها تقریبا در بی خبری نسبی رسانهها از چند و چون گفتگوها دنبال شد و از ابتدا تا انتها در سایه حضور و سخنان سران جهان در اجلاس سازمان ملل و ماجرای جنگ افروزی گروه تروریستی موسوم به دولت اسلامی قرار داشت. از این رو تحلیل روند و پیش بینی آینده گفتگوها این بار سخت تر از هر زمانی شده است.
ماراتن گفتگوهای هسته ای نیویورک روز شنبه در حالی پس از ده روز بدون نتیجه به اتمام رسید که فقط ۵۰ روز دیگر تا پایان وقت اضافه چهارماهه برای توافق هسته ای ایران و ۱+۵ باقی مانده است و روزها برای تعیین تکلیف این پرونده چند ساله به سرعت برق و باد درحال سپری شدن است. این دور از مذاکرات در مقایسه با دورههای پیشین گفتگوها تقریبا در بی خبری نسبی رسانهها از چند و چون گفتگوها دنبال شد و از ابتدا تا انتها در سایه حضور و سخنان سران جهان در اجلاس سازمان ملل و ماجرای جنگ افروزی گروه تروریستی موسوم به دولت اسلامی قرار داشت. از این رو تحلیل روند و پیش بینی آینده گفتگوها این بار سخت تر از هر زمانی شده است.
تا همین دو هفته پیش هم در تهران و هم درپایتختهای غربی امید همگان(چه موافق و چه مخالف) برای تعیین تکلیف پرونده هسته ای به نیویورک بود. طی یک ماه گذشته معدود شدن موارد اختلافی در وین و گفتگوهای دوجانبه و مقدماتی پیشین بین معاونین وزرای خارجه ایران و آمریکا موافقان را به توافق نهایی در نیویورک امیدوار کرده بود. در مقابل مبنایی بودن آن اختلافهای معدود و فاصله بعید سقف و کف مطالبات دو طرف بر سر این سه اختلاف هم باعث شده بود که مخالفان به خصوص در تهران همچنان درباره شکست قطعی دیپلماسی دولتهای روحانی و اوباما رجزخوانی کنند.
طی این چند روز و در بحبوحه چانهزنیهای مذاکره کنندگان و در حاشیه سخنرانیهای سران در اجلاس سازمان ملل، آمار دیدارهای دوجانبه ظریف و کری، وزرای خارجه دو کشور ایران و آمریکا یکی دو رقم اضافه شد و احتمالا تا حالا دو رقمی شده است. معاونین وزرای خارجه دو کشور هم بارها رودررو بر سر تعداد سانتریفیوژها، چند و چون رفع تحریم ها، آینده غنی سازی و احتمالا همکاری تهران در جنگ با تروریستهای داعش گپ و گفت داشته اند. علاوه بر این پس از ۱۵ سال روسای جمهور ایران و فرانسه یک بار دیگر با هم دیدار کردند.
روحانی و کامرون به عنوان بالاترین مقامهای اجرایی لندن و تهران هم برای اولین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی درحاشیه این اجلاس دقایقی با هم گفتگو کردند. به طور طبیعی محور همه این گفتگوها اول سرنوشت پرونده هسته ای و پس از آن ماجرای جنگ علیه داعش بوده است. فارغ از آنچه که در این گفتگوها بین طرفین رد و بدل شد، این دیدارها با در نظر گرفتن سیاست تنش زدایی دولت یازدهم و سوابق مناسبات، حداقل روی کاغذ و برای ثبت در تاریخ خود دستاوردی است و میتواند نشانههایی از بهبود مناسبات تهران و پایتختهای غربی در این مقطع تاریخی تفسیر شود. در این میان اما یک پارازیت ناهمگون در اواخر هفته گذشته و میانه مذاکرات هسته ای کار را سخت و امیدها به نیویورک را کمرنگ کرد. نخست وزیر انگلیس ساعاتی پس از دیدار با روحانی در صحن سازمان ملل سخنانی تند و مغرضانه علیه ایران بیان کرد که بلافاصله تهران را به واکنش واداشت و عملا و نسبتا هم دستاورد آن دیدار تاریخی را خنثی کرد و هم پیش از پایان مذاکرات امید به توافق در نیویورک را از بین برد.
اکنون با خاتمه اجلاس امسال سازمان ملل برای ایران و در پایان گفتگوهای نیویورک، شواهد خبری و روایتهای متفاوت دیپلماتهای دو طرف نه چنگی به دل موافقان زده است و نه مخالفان را یک دله و راضی کرده است. وزیر امورخارجه آلمان در دیدار با روحانی گفته است که «هرگز تا این حد به حل مساله نزدیک نبوده ایم.» سرگئی لاوروف وزیرخارجه روسیه در مصاحبه با شبکه بلومبرگ گفت: «طرفین در مذاکرات هسته ای تا ۹۵ درصد به توافق رسیده اند اما هنوز دو ـ سه موضوع دشوار باقی مانده است.» وزیر خارجه آمریکا و معاونش وندی شرمن از پیشرفت در مذاکرات سخن گفتند و ابراز امیدواری کردند که ظرف چند هفته آینده توافق با ایران حاصل شود. در این بین در اردوی۱+۵ فقط وزیر خارجه فرانسه از درجا زدن گفتگوها و عدم موفقیت سخن گفت. در سوی دیگر میدان حسن روحانی رییس جمهور کشورمان با تایید اینکه در این دوره از مذاکرات روند گفتگوها بسیار کند بوده، گفته است که تداوم فعالیتهای صلح آمیزهسته ای، ادامه غنی سازی و لغو تحریمها همچنان شروط ایران برای هر نوع توافق هسته ای است. عراقچی معاون ظریف و مذاکره کننده اصلی ایران هم روز دوشنبه با بیان این که دو هفته دیگر گفتگوها از سر گرفته میشود گفت که هنوز هیچ نشانهای مبنی بر پیشرفت و اعتماد در روابط دو جانبه حاصل نشده است.
هم خبرهایی که از مذاکرات اخیر به بیرون درز کرده، هم اظهارات وزرای خارجه شش کشور و هم این بار اظهارات عجیب و غریب دیوید کامرون نشان داد که طرفین اصلی دعوای هسته ای در واقع همچنان تهران و واشنگتن هستند و بقیه کشورها به وضوح نه در تشدید تقابلها و نه در تعدیل اختلافها استراتژی ثابت و مشخصی ندارند. آنها معمولا تابعی از روند مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا هستند و به اقتضای منافع آنی و آتی پایتخت خود در این مسیر و در راستای سایر تحولات جهان تاکتیک خود را تغییر میدهند. اروپاییهای گروه به طور سنتی در روند مذاکرات خود را با منویات نمایندگان واشنگتن هماهنگ میکنند و گاهی به نیابت از آنها نقش پلیس بد و گاهی نقش میانجی و پلیس خوب را ایفا میکنند. غیر اروپاییهای گروه هم معمولا به اقتضای منافع داخلی و آنچه که در جهان پیرامونی آنها میگذرد، نقش و نقشه خود را در لحظه تنظیم و ارائه میکنند. از این رو است که نقش سیال هرکدام از این ۵ کشور معمولا نه چندان قابل پیش بینی است و نه چندان در مقایسه با نقش برادربزرگتر گروه( آمریکا) دارای اهمیت است. از این رو است که اگر دولت حسن روحانی و دیپلماتهای کشورمان بر آنند که این مذاکرات پیشرفت کند و به توافق ختم شود و شروط کشورمان نیز لحاظ شود باید هم در فاصله مذاکرات اواخرمهر و هم در طول مهلت باقیمانده تا ۲۴ نوامبر به این نکته توجه کند که طرف اصلی چانه زنیها مشخص است و در عین حال باید صرفا حرکتهای گاه زیگزاگی سایر اعضای گروه را هم رصد و در صورت لزوم تعدیل یا خنثی کرد.
پرونده هستهیی در رهن
نصرتالله تاجیک در روزنامه اعتماد نوشت:
پارهیی از محورهای سخنرانی اوباما در مجمع عمومی سازمان ملل متحد نشان از واقعگرایی سیاسی دارد که متاسفانه با سعی و خطای زیاد و هزینه گزافی از جیب ملتهای منطقه به دست آمده است. اینکه اینبار وی در زمینه پرونده هستهیی ایران از بهکار بردن لحن تهدید امتناع کرده و سخن از روی میز بودن همه گزینهها نکرده جای امیدواری است؛ پروندهیی که به ناحق و با اغراض سیاسی امریکا و دوستانش برای تقویت پروژه ایران هراسی و فشار بر مردم ایران به شورای امنیت سازمان ملل رفته است. وی اعلام کرده امریکا پیگیر راهحلی دیپلماتیک برای حل اختلافات هستهیی با ایران است و این رویکرد امریکا، بخشی از تعهد آن کشور برای توقف گسترش تسلیحات هستهیی و پیگیری صلح و امنیت جهانی بدون چنین تسلیحاتی است. اما این «تنها در صورتی قابل تحقق است که ایران از این فرصت تاریخی استفاده کند».
او گفت: «پیام من به مردم و رهبران ایران ساده است، نگذارید این فرصت از دست برود. ما میتوانیم به راهحلی برسیم که نیازهای شما به انرژی را تامین کند و همزمان، دنیا را مطمئن سازد که برنامه شما صلحآمیز است». این سخنان در صورتیکه ترجمان راهبردی و عملیاتی پیدا کند متین، درست و بیان آن مفید است و حتی جمهوریخواهان جنگ طلب امریکا نیز اینچنین سخنانی را بیان میکنند اما کافی نیست و از آقای اوباما که مسوولیت گسترش صلح جهانی را بر دوش خود احساس میکند، پذیرفته نمیشود. درست است که استفاده صلح آمیز از انرژی هستهیی موجب گسترش صلح جهانی میشود ولی ۱- این شرط باید شامل همه کشورها باشد و ۲- این شرط، به تنهایی خود کافی نیست بلکه هرگونه انباشت تسلیحات هستهیی نیز فیالنفسه در این دوران گذر و پر تلاطم محمل جنگ طلبی و گسترش ناامنی است. صداقت گفتار آقای اوباما وقتی از سوی مردم جهان زیر سوال میرود که آن دسته از رژیمهایی که از همپیمانان امریکا هستند و بزرگترین زرادخانههای تسلیحات هستهیی را در منطقهیی بسیار حساس در اختیاردارند و نه تنها هیچ تلاش و ارادهیی از سوی غرب برای از بین بردن آن نمیبینند، بلکه قطعنامه مورد درخواست اعراب برای الزام رژیم صهیونیستی به عضویت در ان.پی.تی را نیز با تلاش غرب ناکام میبینند! چهره دیگر این سخن آن است که اگر آقای اوباما انتظار دارد ایران دنیا را متقاعد سازد که برنامهاش صلح آمیز است، نیازمند تحقق دو شرط است؛ یک شرط لازم و یک شرط کافی. شرط لازم از رهن سیاسی درآوردن پرونده هستهیی ایران و برگشت آن از شورای امنیت به آژانس بینالمللی انرژی اتمی است که ارگانی تخصصی است و نباید به اغراض سیاسی آلوده شود و شرط کافی آن اعلام کردن خاورمیانه به عنوان منطقهیی عاری از سلاح هستهیی و نابود کردن زرادخانه هستهیی رژیم صهیونیستی است که معلوم نیست برای جنگ با کدام دولت یا دفاع از خود در برابر کدام کشور چنین زرادخانهیی مورد نیاز آن رژیم است؟ آنچه از نطق امسال آقای اوباما در سازمان ملل مستفاد میشود، وی همچنان بر طبل یکجانبهگرایی میکوبد و توجه ندارد یا نادیده میانگارد که جهان دیگر محیط سیاسی یکدست و یکنواختی با یک یا دو ابر قدرت در راس نیست.
اگر قبلا بهدلیل محدودیت دانش بشری و کمبود امکانات و عقب نگه داشته شدن مردم کشورهای توسعهنیافته چنین فرضی رواج یافته بود اما الان علوم سیاسی به وضوح و مخصوصا دانش ژئوپولتیک با اهتمام ویژه بیان میدارند که جهان متشکل از واحدهای سیاسی ازهم گسیختهیی است که با سلسله مراتبی، میان چند ساختار منطقهیی تقسیم شده است و باید خصوصیت و ویژگیهای هر یک بهخوبی درک شود تا بتوان با آنها به راحتی تعامل کرد. البته شناخت این ویژگیها نیز کفایت نمیکند بلکه اذعان به تقسیم شدن قدرت در دنیای کنونی و قایل شدن به اعمال آن و حق استفاده از قدرت خود بهوسیله کشورهای منطقه از سوی قدرتهای جهانی و مجامع بینالمللی از ضروریات دنیای کنونی و روابط بینالمللی است. به گونهیی که توازن این واحدهای سیاسی باعث پدید آمدن چهره ژئوپولتیکی جهان شود که سیاست خارجی کشورها و روابط بینالمللی در آن ظرف و چارچوب شکل بگیرد.
بههم خوردن این چهره، مترادف با فروپاشی ساختار سیاسی جهان توازن یافته خواهد بود که تاثیرات ویرانکنندهیی بر روابط بینالمللی و سیاست خارجی کشورهای درون و بیرون هر منطقه دارد. امریکا بیش از آنکه بخواهد از امنیت جهانی را از راه سلطه طلبی و تکیه بر زرادخانههای تسلیحاتی حاکم کند باید از راه مشارکت قدرتهای منطقهیی به امنیت و ثبات پایدار جهانی برسد. بهگونهیی که همه کشورهای موثر در صحنههای منطقهیی و جهانی به عنوان جامعه جهانی با احساس مسوولیت آنگونه که آقای اوباما آرزو کرده بر سر تقاطع صلح و جنگ، دور هم جمع شده تا ساز و کار جهانی را به گونهیی شکل دهند که بتوانند در مقابله با مشکلات جهانی در کنار هم باشند.
بنبست درسآموز نیویورک
روزنامه کیهان در ستون سرمقاله خود به قلم حسین شمسیان نوشت:
ده روز مذاکره تمام عیار در هفتمین دور گفتگوهای ایران و ۵+۱ در حالی در نیویورک بیهیچ فرجام و نتیجهای به پایان رسید که تا پیش از آن، بسیاری از سادهاندیشان و آنانکه از پیمودن راه ملت خسته و پشیمان شدهاند، با آب و تاب، این دور از مذاکرات را فصل نوین و مقطعی تاریخی و سرنوشتساز از دیپلماسی و سیاست خارجی معرفی میکردند و برای بهاری که قرار بود در ابتدای پائیز فرا برسد، غزلخوانی و نغمهسرایی میکردند! و تا آنجا پیش رفتند که از احتمال متوهمانه و توهینآمیز حضور مستقیم رئیسجمهور محترم در مذاکرات خبر دادند! اما وقتی به دلیل بنبست پدید آمده در مذاکرات نه تنها با حضور رئیسجمهور، بلکه نشست در سطح وزیران خارجه هم برگزار نشد، با پررویی چشم خود را به این موضوع بستند و به روی خودشان نیاوردند که تمامی حرفهای دیروزشان غلط از آب درآمد و آمال و آرزوهایشان به باد رفت!
اما موضوع این نوشتار، آرزوهای بیارزش آنها نیست، موضوع این نوشتار حتی مطایبات مشاور رئیسجمهور هم نیست آنجا که در مقام توجیه(!) حرفهای ناپسند نخستوزیر بریتانیای صغیر پس از دیدار با رئیسجمهور محترم گفته بود شما نمیدانید رئیسجمهور در جلسه خصوصی به او چه گفته بود! (نقل به مضمون) نه! آن حرف هم بینیاز از پاسخ است و صرفا باید به آن به چشم طنزی تلخ نگریست و با خود گفت تا مشاوران چنیناند، اوضاع چنان است! وگرنه کیست که نداند وقتی کامرون بر بام رسانهای عالم به ملت و رئیسجمهور ما توهین کرده سخن درگوشی و در خفای ما (اگر بوده باشد) جواب آن توهین نیست. موضوع بر سر بنبست پدید آمده در مذاکرات و شناخت عامل یا عوامل مهم آنست تا از رهگذر این آسیبشناسی، به رویکردی منطقی و معقول برای ادامه این کارزار دیپلماتیک دست یابیم. برای شناخت این عوامل باید به این نکات توجه کرد:
۱- «عدم انعطافپذیری» و «اصرار بر حفظ خطوط قرمز نظام» از سوی تیم مذاکرهکننده کشورمان، مهمترین دلیلی است که غربیها و رسانههایشان، بعنوان عامل ناکامی این دور از مذاکرات- و البته مذاکرات قبلی- عنوان کرده و میکنند. آنها معتقدند به نتیجه رسیدن مذاکرات، نیازمند اتخاذ تصمیمات سختی است که طرف ایرانی، باید خود را برای آن آماده کند! اما آیا واقعا ما برای رسیدن به این نقطه و حصول توافق، کوتاهی کردهایم؟ بهترین پاسخ همانست که رئیسجمهور کشورمان به خبرنگار سیانان گفت: «ایران تا جایی که لازم بود و حتی شاید انتظارش را نداشتند در مذاکرات نرمش به خرج داده است» پس نمیتوان گفت ما و تیم مذاکرهکنندهمان کوتاهی و عدم همراهی داشتهایم. این قضاوت، تحلیل و گمانهزنی نیست بلکه صراحت قول غربیهاست که یک نمونه آن را خاویر سولانا با ذوقزدگی تمام و با بکار بردن عبارات «همراهی سخاوتمندانه» و «باورنکردنی» از سوی ایران، درباره توافقنامه ژنو، آشکار کرد.
۲- بطور طبیعی اگر یکطرف مذاکره در ناکامی آن نقشی نداشته باشد، باید مقصر را در سوی دیگر میز جستجو کرد. ۵+۱ و در راس آن آمریکا بخاطر خوی استکباری و سلطهطلبی خود، حاضر نیستند هیچ یک از حقوق رسمی و اولیه ملتها و از جمله ملت ما را به رسمیت شناخته و به آن احترام بگذارند. این خوی استکباری هم نشانهای فراوانی دارد که بیان آن تنها در موضوع هستهای، مثنوی هفتاد من کاغذ است و به اطاله کلام میانجامد اما یک نمونه ساده و عینی آن، «به رسمیت شناختن حق غنیسازی» است که در حالیکه مقررات آژانس بینالمللی انرژی اتمی، آن را برای تمامی اعضاء، حقی مسلم و طبیعی دانسته و ایران نیز سالهاست عضو آژانس است، چند کشور مستکبر، با قلدری و زورگویی، ماده ۴ پیمان NPT را مطابق سلیقه خود تعریف کرده و حق مسلم کشورمان را نادیده میگیرند. این افزونطلبی تا آنجاست که حتی در توافقنامه ژنو در مقابل آن همه امتیازی که بدست آوردند، نه تنها حاضر نشدند همین یک عبارت را درج کنند، بلکه بلافاصله پس از تنظیم توافقنامه، تصریح کردند که، حق ایران در غنیسازی را به رسمیت نمیشناسیم!
این تفرعن، سبب ناکامی و بینتیجه بودن هر مذاکرهای از جمله مذاکره هستهای است و مادامی که آنها با این موضع به سر میز مذاکره بیایند، وضع همین خواهد بود.
۳- اما با اینکه نباید سر سوزنی در خوی استکباری آمریکا و دنبالکهایی مثل انگلیس و فرانسه تردید کرد و همچنین نباید به سختی و دشواری کار مذاکره با چنین موجوداتی بیتوجه بود، نباید این نکته را هم از نظر دور داشت که بعضی رفتارها از سوی ما میتواند طمع دشمن را افزایش داده و آنها را در دشمنی و عنادشان با ملت انقلابی ما پرروتر و گستاختر کند. قطعا نمیتوان و نباید این رفتارها را حساب شده و هدفمند دانست بلکه برخی از آنها را باید اشتباه محاسباتی دانست و برخی را ناشی از خوشبینی مفرط به حریف.
اما علت این رفتارها هرچه باشد، تاثیر آن در دشمن چیزی جز افزون شدن تکبر و وقاحت نخواهد بود. مثلا وقتی ما مدتها قبل از تنظیم هرگونه توافقی در سال گذشته- صرفنظر از مفاد و محتوای آن- هر گونه فعالیت هستهای کشورمان را عملا و رسما تعلیق میکنیم و بعد به سرمیز مذاکره میرویم، طبیعتا دشمن جریتر شده و گامی دیگر، به پیش میآید. این رفتار حتما ناشی از اشتباه محاسباتی و منصف فرض کردن دشمن است و دلیل دیگری برای آن نمیتوان پیدا کرد. اما دیدیم که آنها به هیچوجه بهرهای از انصاف و منطق نبردهاند. خب اگر چنین است- که تجربه یکساله اخیر هر سادهدل و خوشباوری را مجاب به صحت این گزاره کرده است- منطقا نباید این روش تکرار شود. یعنی در هر مرحلهای از مذاکره و در هر توافقی، باید به وزن متناسب دادهها و ستاندهها توجه جدی شود. اما بدون کالبد شکافی مفاد توافقنامه ژنو، متأسفانه شاهد آنیم که باز هم مواضعی اتخاذ میشود که دشمن طمع بیشتری پیدا میکند و در داخل هم درصدد بزک کردن و آراستن چهره دشمن برمیآیند! مثلا وقتی رئیسجمهور آمریکا صراحتا پرده از آرزوی قلبی خود مبنی بر اوراق کردن تجهیزات هستهای و حتی جدا کردن پیچ و مهرههای آن سخن گفت، نه تنها واکنش مناسبی نشان داده نشد، بلکه برای مذاکره دوجانبه و حداکثر با حضور شخص ثالث یعنی کاترین اشتون تمایل نشان داده شد! در حالیکه حق، چیز دیگری بود که بدان عمل نشد.
اما گاهی اوقات برخی رفتارها ماهیت خطرناک و تلخی پیدا میکند که بدون قصد و غرض، شبیه علامت فرستادن برای دشمن است. در همین سفر اخیر نیویورک، هاله اسفندیاری- که روزگاری در ایران به جرم جاسوسی زندانی بود و خدمتش به آمریکا برای دشمنی با نظام اسلامی در ماجرای فتنه ۸۸ بر کسی پوشیده نیست- در یک گفتگوی خبری با وزیر خارجه کشورمان حاضر شد. گذشته از این پرسش اساسی که چرا باید وزیر خارجه، با چنین فردی گفتگو کند، او رندانه و زیرکانه از تاثیر شکست مذاکرات هستهای بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی سوال میکند و بعد هم از تاثیر آن بر سیاست داخلی کشورمان. منطقا وزیر خارجه ما باید پاسخ میداد که اگر مذاکرات شکست بخورد، تقصیر طرف غربی است نه ما و شکست احتمالی مذاکرات موجب بدبینی و نفرت بیشتر مردم ما و در نتیجه مسئولان سیاست خارجی از غربیها خواهد شد و در داخل هم به همگرایی بیشتر جریانهای سیاسی میانجامد. اما وزیر خارجه در نهایت تعجب پاسخی به وی میدهد که به تشدید طمع دشمنان منجر خواهد شد! «اگر با وجود تلاشهای ما برای تعامل، این تلاشها بینتیجه بماند، مردم ایران فرصت خواهند داشت تا ۱۶ ماه دیگر که انتخابات پارلمانی در ایران برگزار میشود، به این عملکرد ما پاسخ دهند. وقتی قبلا در تعامل و مذاکرات درباره توافق هستهای با جامعه بینالمللی در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ توافقهایی کردیم و تلاشها، برای عملکرد شفاف از جانب اتحادیه اروپا رد شد… در آن زمان مردم با انتخاب رئیسجمهوری متفاوت (منظور دکتر احمدینژاد است) به دلیل شکست در مذاکرات به ما پاداش دادند و مرا هم زود بازنشسته کردند! (خنده حضار) حالا من بار دیگر زنده شدهام (باز هم خنده حضار) به نظر من در انتقال پیامی که جامعه بینالمللی و به ویژه غرب میخواهد به ایران منتقل کند باید بسیار دقت کند… من فکر میکنم مردم ایران پاسخ خود را در صندوقهای رای نشان خواهند داد»! این سخنان که بینیاز از هرگونه توضیحی است به هیچ وجه پاسخ درخوری به زیادهخواهیها و افزونطلبیهای آنها نیست و عملاً آنها را در مطامع و مقاصد خود، بیپرواتر خواهد کرد.
آنچه گفته شد، به هیچ وجه ذرهای از نقش خیانت و جنایتآمیز آمریکا و دیگر بازیگران این تراژدی در چالش هستهای ۱۲ ساله کشورمان نمیکاهد و با همه وجود بر این باوریم که اگر هر مشکلی در این مسیر پیش آید، عامل و منشأ آن، خودخواهیها و زیادهخواهیهای آنهاست. اما این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که با دشمن، به زیرکی و سیاست باید تعامل نمود نه به رفق و مدارا و خوشبینی. که حضرت علی علیهالسلام فرمودهاند: «از دشمنت پس از آنکه از در صلح و آشتی درآمد، سخت برحذر باش زیرا چه بسا که او به وسیله صلح نزدیک میشود تا از شیوه غافلگیری استفاده کند. پس احتیاط و دقت را پیشه کن و در چنین مواردی زودباور و خوشگمان مباش».
به راستی وقتی پیشوای بزرگ ما، درباره دشمنی که با ما صلح کرده، چنین موعظه حکیمانه و ذکاوتمندانهای فرموده، نباید درباره دشمنی که در طول یک سال بیش از ده بار ما را به جنگ تهدید کرده، دهها و صدها بار بیشتر هوشیار بود و سرسوزنی به او خوشبین و خوشگمان نبود؟
خبط عظیم در گفتگوهای هستهای
روزنامه رسالت در ستون سرمقاله آورد:
مذاکرات هستهای در نیویورک بینتیجه پایان یافت. دور بعدی گفتگوها به اواخر مهر موکول شد بدون اینکه دقیقا مکان و زمان این مذاکرات مشخص شود. روسها میگویند هنوز زمان برای توافق باقی است. آمریکاییها میگویند دو طرف باید تصمیمات سخت بگیرند. اختلافات هنوز جدی است. اشتهای آمریکاییها در گرفتن امتیازات نقد همچنان بالاست. اما در لغو تحریمها با خساست عمل میکنند. آنها حداکثر میگویند تحریمهای یکجانبه را بر میداریم. اما ساختار تحریمها بویژه آنچه در شورای امنیت سازمان ملل تصویب شده به قوت خود باقی خواهد ماند. همین زیادهخواهی امکان هرگونه توافق را طی یک سال گذشته به بنبست کشانده است. برخی اعضای کنگره که اشتهای بیشتری دارند به کمتر از برچیدن کل بساط هستهای ایران رضایت نمیدهند.
تعداد سانتریفیوژها، وضعیت راکتور اراک و نوع کارکرد سایت فردو همچنان مورد اختلاف طرفهای گفتگو است.
تیم مذاکرهکننده ایران در گفتگوها چارچوبهای خطوط قرمز ایران را تاکنون حفظ کردهاند و از این بابت باید از آنها تشکر کرد. ۱+۵ فرصت نیویورک را از دست داد. آنها میتوانستند از حضور رئیسجمهور در نیویورک برای رسیدن به یک توافق پایدار سود ببرند اما این توفیق را نداشتند.
۵ قدرت اتمی جهان که بعدها آلمان به آنها پیوست،
۱۲ سال است در پیشرفتهای علمی کشور بویژه در فناوری صلحآمیز هستهای اخلال میکنند. علیرغم اینکه جمهوری اسلامی صبورانه نگرانیهای آنها را در دستیابی ایران به سلاح هستهای کاملا مرتفع کرده است اما آنها گوششان به اقدامات عملی ایران و حتی فتوای رهبری بدهکار نیست و میگویند مرغ یک پا دارد و تا فاتحه صنعت هستهای کشور را نخوانند، دستبردار نیستند.
رئیسجمهور در کنفرانس خبری خود در نیویورک تصریح کرد: نرمش بیش از حد زیر پا گذاشتن حقوق ملت است و نوبت طرف مقابل است که باید تصمیم سخت بگیرد و تهدید و تحریم راه درستی نیست.
موضوع مذاکرات هستهای یک موضوع ملی است و باید از رقابتهای سیاسی در داخل دور بماند. اگر توفیقی در مذاکرات پیدا کردیم، توفیق همه است و اگر ناکامی باشد، یک ناکامی ملی است.
اگر در شرایط برد- برد قرار بگیریم به این معنا که امتیازی بدهیم و فناوری صلحآمیز هستهای را حفظ کنیم فتحالفتوحی در کار نبوده است بلکه یک نرمش قهرمانانه برای عبور از یک مزاحمت تاریخی است. اگر در شرایط باخت- باخت قرار گیریم نباید دولت را مذمت کرد چرا که بر مواضع نظام ایستاده و کوتاه نیامده است. در این شرایط اثبات شرارت ۱+۵ بویژه آمریکاست که نمیخواهند ملت ایران از مواهب فناوری صلحآمیز هستهای بهرهمند شوند. پاسخ ما به ۱+۵ در این شرایط باید کوبنده باشد و باید حتی از انپیتی خارج شد و بساط دوربینها و خیمه شببازی آنها را در تاسیسات هستهای جمع کرد و با خیال راحت همه قلههای علمی و فناوری را در این رشته فتح کرد.
اگر در شرایط برد و باخت قرار گیریم به این معنا که پیروزی از آن دولت و ملت ایران شود و طرف قانع شود از سنگاندازی بر سر راه پیشرفت ایران دست بردارد این پیروزی بزرگی است که محصول مقاومت سه دولت بویژه دولت دهم و نهم است. این پیروزی البته محصول مهارت دیپلماسی در دولت یازدهم است و به نام همین دولت ثبت خواهد شد.اگر در شرایط برد و باخت از زاویه دیگر قرار گیریم به این معنا که خدای ناکرده تیم مذاکره کننده امانتداری نکنند و چارچوبهای خطوط قرمز نظام را رعایت نکنند و تسلیم زیادهخواهیهای قدرتهای جهان بویژه آمریکا شوند، در این صورت تکلیف دولت در افکار عمومی روشن است و مجلس باید در این مورد به وظایف قانونی خود عمل کند. البته به نظر میرسد چنین اتفاقی هرگز رخ نخواهد داد.
نکته مهم در این میان سخنان غیرمسئولانه رئیس دیپلماسی ایران در مذاکرات هستهای در دیدار شورای روابط خارجی آمریکاست که باید به نوعی تصحیح شود. آقای ظریف در این دیدار مطالبی گفته است که با استقلال و منافع و مصالح ملی مغایرت دارد.
وی در پاسخ به سئوالی در این نشست گفته است: مذاکرات تاثیر مستقیم بر مسائل داخلی ایران خواهد داشت و در صورت شکست مذاکرات، دوستان او انتخابات مجلس آینده را به جریان غربستیز واگذار خواهند کرد.
این یک اظهار نظر غیرمسئولانه است که نتایج مذاکرات را به نتایج انتخابات گره میزند و این خطای عظیمی است بویژه آنکه در شورای روابط خارجی آمریکا این پاسخ را در طرح سئوال کسی بدهیم که همکار جورج سوروس است و مسئول بخش خاورمیانه وودرو ویلسون! اشراری که در فتنه ۸۸ در اقدامات مداخلهجویانه در ایران نهایت خباثت خود را نشان دادند.
نباید دغدغههای حزبی و گروهی در موضوع مناقشه هستهای خود را نشان دهد. آمریکاییها به اندازه کافی هوشمندی دارند و این چیزها را میفهمند. لازم نیست که آقای ظریف یک امر بدیهی را به آنها یادآور شود.
این نوع اظهارنظرهای غیرمسئولانه خدای ناکرده این تصور را تقویت میکند که نوعی بدهبستان سیاسی در پوشش گفتگوهای هستهای در جریان است که ناظر به توفیق یک ضلع رقابت در انتخابات آینده است.
مردمسالاری دینی در ایران به این دلیل بکر و با ارزش است که مصون از دخالتهای بیگانه است و ما نباید اجازه دهیم بیگانگان حتی به ذهنشان خطور کند که بتوانند در رقابتهای سیاسی به نفع یک یا چند ضلع رقابت خود را اثرگذار معرفی کنند.
ذکر برخی حرفهای بیربط به مذاکرات مثل همین اظهارنظر آقای ظریف نوعی گدایی سیاسی است که به اعتبار و مشروعیت سیاسی یک جناح سیاسی در کشور فوقالعاده آسیب میرساند. این چندمین بار است که رئیس دیپلماسی ایران در گفتگوهای هستهای رفتار و گفتاری غیرمسئولانه از خود نشان میدهد. اگر این رفتار تداوم یابد تز “نرمش قهرمانانه” را تبدیل به “سازش ذلیلانه” خواهد کرد.
زنی که شجاعترین مرد غرب است
روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود آورد:
سخنان خانم “کریستینا فرناندز” رئیسجمهور آرژانتین در مجمع عمومی سازمان ملل هر چند به لحاظ مواضع صهیونیستی شبکههای خبری و رسانههای غربی مجال بازتاب به صورت همزمان نیافت ولی از آنجا که در دنیای ارتباطات نمیتوان با حوادث و رویدادها برخورد حذفی داشت و اخبار قابل سانسور نیستند، این بار نیز این اظهارات کاملاً متفاوت که اصلاً به مذاق مقامات آمریکایی و صهیونیستها خوش نیامد، مثل یک بمب خبری منفجر شد و ترکشهای آن، مدعیان دمکراسی و جریان آزاد اطلاعات و اخبار را در برگرفت.
خانم فرناندز، سه روز پیش در سخنان مهم و متفاوتی در مجمع عمومی سازمان ملل با محکوم کردن جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و انتقاد از رفتار دوگانه آمریکا در قبال ایران، از بیاعتباری تبلیغات صهیونیستی در متهم کردن جمهوری اسلامی ایران به دست داشتن در انفجار مقر یهودیان آرژانتین (آمیا) پرده برداشت و شهامت مردانهای را از خود به نمایش گذاشت.
سخنان رئیسجمهور زنی که از قلب آمریکای لاتین، کشوری که کاخ سفید آنرا حیات خلوت آمریکا میخواند، به مجمع عمومی سازمان ملل آمده طبعاً باید اگرنه بیشتر از روسای کشورهای جهان از تریبون سازمان ملل انعکاس داشته باشد، لااقل باید هم اندازه دیگر رهبران کشورها مجال انتشار و بازتاب را بیابد ولی از آنجا که شبکههای آمریکایی و صهیونیستی آنرا همسو با منافع و سیاستهای خود ندیدند، آنرا بایکوت خبری کردند و شبکههای ماهوارهای هم از پخش آن خودداری کرده و با ترجمه همزمان آنرا قطع نموده و از مخابره آن خودداری کرده و سانسور نمودند. علت این بود که این سخنرانی محتوائی کاملاً متفاوت داشت و حقایقی در سخنان این رئیسجمهور منصف و شجاع وجود داشت که افشا کننده سیاستهای دوگانه غرب بود.
سخنان خانم فرناندز، که سراسر ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی بود، سیاستهای سلطه گران جهانی را در چند محور بدین قرار مورد انتقاد جدی قرار داد.
۱ – وی بخشی از سخنان خود را به جنایات رژیم صهیونیستی در غزه که از شرم آورترین جنایات در سالهای اخیر بوده، اختصاص داد و با محکوم کردن سکوت مجامع بینالمللی در قبال نسل کشی فلسطینیها گفت: “با بمباران غزه، عمق و شدت فاجعهای که اسرائیل مرتکب شد، روشن گردید. شمار زیادی از فلسطینیها قربانی شدند درحالی که شما به موشکهایی که به اسرائیل اصابت شد اهمیت داده و از کنار کشتار انسانهای بیگناه در غزه گذشتید و چشم خود را بر کشتار انسانهای مظلوم بستید و همین اقدامات شما باعث شکل گیری افراط گرایی و تندروی میشود که شما امروز از آن وحشت دارید.”
۲ – وی در بخش دیگری از سخنانش، استراتژی آمریکا و غرب در قبال مبارزه با تروریسم را غیرواقعی، فریبکارانه و کاملاً اشتباه خواند و خطاب به سازمان ملل گفت: “شما قطعنامه جنگ با القاعده را پس از حوادث یازده سپتامبر صادر کردید و مجوز اشغال چند کشور را دادید و مردم عراق و افغانستان به این بهانه کشته شدند درحالی که این دو کشور همچنان از تروریسم رنج میبرند…. شما نام حزبالله لبنان را در فهرست سازمانهای تروریستی گنجاندید درحالی که اکنون روشن شده حزب الله، یک حزب بزرگ و به رسمیت شناخته شده در لبنان است… شما چند سال است که نظام بشار اسد را تروریست میدانید و مخالفان آنرا انقلابی نامیدید ولی امروز برای مهار همان تروریستهایی تلاش میکنید که تا دیروز انقلابیون و نیروهای آزادیبخش سوریه بودند.”
وی آمریکا و متحدانش را عامل ایجاد افراط گرایی در دنیا لقب داد و افزود: “ما امروز اینجا هستیم تا یک قطعنامه بینالمللی درباره داعش و مقابله با آن صادر کنیم در حالی که داعش مورد حمایت چند کشور شناخته شده است و شما بهتر از دیگران آنها را میشناسید زیرا داعش همپیمان برخی قدرتهای بزرگ عضو شورای امنیت سازمان ملل است.”
۳ – وی در ادامه اظهارات شجاعانه خود، ضمن افشای توطئههایی که در بیست سال گذشته برای متهم کردن ایران و حزبالله لبنان در ماجرای انفجار مقر یهودیان آرژانتین صورت گرفته گفت: شما ایران را در پی انفجار آمیا در بوئنوس آیرس متهم کردید ولی براساس تحقیقاتی که ما انجام دادیم، دخالت ایران در این انفجار تأیید نشد، درحالی که آمریکا پس از این انفجار، ایران را کشوری تروریست خطاب کرد، مسالهای که درحال حاضر نه تنها برای ما بلکه هیچ کشور دیگری قابل درک نیست.”
۴ – رئیسجمهور آرژانتین همچنین با زیر سؤال بردن نظم آمریکایی آنرا اقدامی برای تثبیت سلطه آمریکایی در عرصههای مختلف دانست و گفت: “آمریکا این نظم را بنا نهاده تا کشورهایی را که همسو و همراه با سیاستهای کاخ سفید نیستند از مزایای نهادهای تجاری، سیاسی، مالی و پولی جهانی محروم و از این طریق سیاستهای خود را از طریق سازمانهای برآمده پس از جنگ جهانی دوم به سایر کشورها دیکته کند.”
سخنان پرمحتوای رئیسجمهور آرژانتین به جای اینکه در حد و اندازه اظهارات سایر رهبران کشورهای جهان از تریبون مجمع عمومی سازمان ملل بازتاب بیاید، توسط رسانههای غربی که مدعیان سینه چاک آزادی جریان اطلاعات و اخبار هستند، سانسور شد درحالی که طبق اساسنامه سازمان ملل، مجمع عمومی به عنوان یک اجلاس جهانی یکی از مکانهایی است که باید صدای ملتها و صدای جریانهای آزادی خواه و مستقل از جریان سلطه را به گوش جهانیان برساند و اصولاً نشست سالانه مجمع عمومی نیز از چنین فلسفهای برخوردار است.
اگرچه شبکهها و رسانههای نظام سلطه سخنان افشاگرانه و غیرتمندانه رئیسجمهور آرژانتین را سانسور کرده و از پخش مستقیم آن در راستای همسویی با گفتمان جریان سلطه که “هر که با ما نیست، بر ماست” خودداری کردند ولی ناخواسته با این کار خود به برجسته سازی این سخنرانی کمک کرده و اذهان عمومی جهانی را برای پیگیری آن تحریک کردند و این باعث شد تا سخنان ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی یک رئیسجمهور زن از آمریکای لاتین که در مرکز نظام سلطه و با شجاعت تمام بیان شد، در شبکههای اجتماعی به طور گسترده منتشر شود.
حرکت خانم فرناندز نشان میدهد نفرت جهانی از سیاستهای آمریکا و زایده شرم آورش یعنی اسرائیل به شدت رو به افزایش است و نه تنها ملتها با شجاعت، ابراز تنفر از نظام سلطه را به امری نهادینه شده تبدیل کردهاند بلکه در میان سران کشورهای جهان نیز این شهامت ایجاد شده که جنایتهای نظام سلطه را برملا کنند؛ ولی ایکاش لااقل برخی رهبران کشورهای عرب نیز این جرأت و مردانگی را پیدا میکردند که اینگونه صریح و شفاف از ملت مظلوم فلسطین حمایت کرده به معرفی جنایتکاران بپردازند.