حمید میرمعینی تحلیلگر بازار سرمایه در ستون سرمقاله روزنامه ایران با تیتر« ریشه های رشد شاخص بورس»نوشت:
روند رشد شاخصهای بورس در چند وقت اخیر را میتوان از دو منظر مورد بررسی قرار داد. از یک منظر باید به تأثیرات بنیادین این افزایش شاخص توجه کرد. عمدتاً صنایعی که دارای افزایش شاخص شدهاند صنایع معدنی و پالایشی بودند. صنایع معدنی به دلیل افزایش قیمت محصولات جهانی فلزات سنگین مانند مس و روی و سنگ آهن و… افزایش شاخص ۱۰ الی ۱۵ درصدی را تجربه کردند و صنایع پالایشی نیز با ارائه صورتهای مالی فراتر از حد انتظار با اقبال مواجه شدهاند. پیش از این سرمایهگذاران خوشبینی چندانی به رشد صنایع پالایشی نداشتند اما با توجه به بهبود وضعیت در سطح گزارش ها و نظر به حمایتهایی که برخی دستگاهها نظیر وزارت نفت از این صنایع داشتند، متناسب با بروز نشانههای مثبت در این شاخصها، بازار سرمایه هم واکنش مثبتی نشان داد. اینها مؤلفههای بنیادینی هستند که در رشد شاخصها بیشترین تأثیر را داشتهاند.
از سوی دیگر در خصوص کاهش سود بانکی هم اگر چه نظرات متفاوتی وجود دارد اما بازار سرمایه هنوز چندان تأثیرپذیری مثبتی را در این زمینه نشان نداده است. زیرا ریسک سرمایهگذاری در بورس و بازار سرمایه هنوز بالاست و همچنین تأثیرات نرخ سود بانکی در میان مدت پدیدار میشود و بستگی زیادی هم به این دارد که چه مقدار متولیان سازمان بورس و بازار سرمایه زمینه را برای کاهش ریسک آماده میکنند. البته نمیتوان به صورت کلی تأثیر کاهش نرخ سود بانکی بر کاهش هزینههای شرکتها و نمادهای مختلف را نادیده گرفت. با این حال هنوز زمان لازم است تا تأثیرات واقعی این کاهش نرخ سود را بر بازار در محک آزمایش قرار دهیم.
متغیر دیگری که باید در نظر گرفت میزان کنترل شاخصها از سوی متولیان بورس است. بخشی از افزایش شاخصها هم به این کنترل برمیگردد. بعد از دورهای بیثباتی و کاهش شاخصها تا میانه تیرماه، متولیان بورس با کنترل بخشی از معاملات و همچنین شاخصها زمینه را برای رشد کلی شاخصها آماده کردند. البته این کنترل با دلایل و توجیهات خاص انجام میپذیرد ولی بهصورت کلی روند مناسبی برای هدایت بازار سرمایه نیست و هر چه کمتر این کنترلها صورت پذیرد نمایه واقعی بازار سرمایه شفافتر خواهد شد. این شفافیت موجب میشود که فعالان اقتصادی و سرمایهگذاران با دید واقعیتر و پیشبینی دقیقتر به بازار سرمایه توجه کرده و بر مبنای آن تصمیمگیری کنند.
- گفتوگوی حقوق بشری
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
هفته گذشته خبر قابل توجهی منتشر شد. رییس قوه قضاییه در سخنرانی خود درباره حقوق بشر به این نکته اشاره کرد که: «من پیشنهادی دارم به ستاد حقوق بشر که با همکاری وزارت امور خارجه مساله گفتوگو با کشورهای اروپایی را در بخش حقوق بشر ایجاد کند البته امریکاییها را باید کنار گذاشت، آنها اهل خدعهاند و در برجام نشان دادند. ما در بحث حقوق بشر با آنها گفتوگویی نداریم. اصلیترین شرط این گفتوگو باید این باشد که این گفتوگوی حقوق بشری و مضمونش طرفینی باشد نه اینکه فقط ایران مورد سوال قرار گیرد، باید دوطرفه باشد. ما هم نسبت به اروپا بحث داریم. در نحوه رفتارشان با بشریت از آنها و در مورد این اسلامهراسی سوال داریم.
در رابطه با این کشف حجاب اجباری در مدارس و دانشگاهها در کشور فرانسه سوال داریم. در فرانسهای که اگر به هولوکاست به گوش چشمی به مخالف نظر شود باید به زندان رفت. آیا این حقوق بشر است؟»در این مورد چند نکته اهمیت دارد که توجه به آنها میتواند راهگشا باشد.
نخستین نکته، مفید بودن اصل گفتوگوست. متاسفانه تصویری که از ایران در جهان خارج نقش بسته است، مطابق با واقعیت جاری در جامعه ایران نیست. برای درک ماجرا کافی است که به یک نمونه کوچک از این تصاویر اشاره شود. «مگنو باتیستا هافبک برزیلی تیم گسترش فولاد گفت: یادم هست روزی که یکی از مدیربرنامهها پیشنهاد ایران را داد همه با من مخالفت کردند، دوستانم میگفتند چرا میخواهی در ایران فوتبالت را ادامه بدهی. آنها میگفتند این همه کشور در دنیا وجود دارد کشورهای اروپایی که سطح فوتبالشان بالاست و تو در آنجا میتوانی با آرامش فوتبالت را ادامه بدهی ولی من انتخابم را کرده بودم و به ایران آمدم، وقتی به این کشور رسیدم فهمیدم تمام حرفهایی که اطرافیانم میزدند دروغ بود.
در ایران ۴ سال بازی کردم نه جنگی دیدم، نه حاشیهای دیدم و فهمیدم ایران یکی از زیباترین کشورهای دنیاست. جالب اینجاست که ما چند روز پیش به اردوی ترکیه رفتیم و آنجا بمب منفجر شده بود در حالی که میگفتند ایران ناامن است اما من در ایران هیچ ناامنی ندیدم و خوشحالم در اینجا حضور دارم.»
این تصویر از ایران در حالی در برزیل تبلیغ میشود که شهر ریو که در حال برگزاری المپیک است، امنیت کافی ندارد و تعداد قتل در آن کشور به نسبت جمعیت شاید ١٠ برابر ایران باشد! و دزدی و سایر جرایم نیز بیداد میکند و باندهای جنایتکار قدرتمند هستند. وقتی که یک برزیلی با آن وضع از کشورش، چنین تصویری از ایران داشته باشد، تصور دیگران بدتر نباشد بهتر نیست. این وضع و تصویر باژگونه از ایران چند علت دارد، که یکی از آنها فقدان رابطه و گفتوگوست.
حداقل حسن گفتوگو این است که موضوعات اختلافی میان طرفین تحدید و روشن میشود و امور خیالی جای آنها را نمیگیرد. فراموش نکنیم این تصویرهای غیرواقعی فقط از آن طرف نسبت به ما نیست، بلکه تصویر ما هم نسبت به آنان غیرواقعی است.
نکته دوم این است که حقوق بشر در موارد زیادی بازیچه سیاسی دولتهای غربی شده است. در این زمینه نمونههای فراوانی میتوان ارایه کرد. نحوه برخورد آنها با عربستان سعودی نمونه بارز آن است، این برخورد چنان بود که اشک دبیرکل سازمان ملل را نیز درآورد که به دلیل فشارهای مالی عربستان، متن محکومیت حقوق بشر آن کشور را به زبالهدانی سازمان ملل انداختند. ولی این همه ماجرای حقوق بشر در غرب و جهان نیست. بزرگترین اشتباهی که ممکن است ما مرتکب شویم، بازی تلقی نمودن کلیت مساله حقوق بشر است. در واقع یکسان دانستن حقوق بشر با سیاسیکاریهای غربیها جز اینکه قلب واقعیت است، در نهایت به ضرر ما نیز خواهد بود.
حقوق بشر به دلایل گوناگون مسالهای جدی است. درست است که جهان و مردم آن متکثر هستند و در فضاهای فرهنگی و اجتماعی گوناگونی زندگی میکنند، و باید به فرهنگ و ارزشهای یکدیگر احترام بگذارند، ولی احترام گذاشتن به هر نوع تمایز فرهنگی و ارزشی مستلزم قبول داشتن اشتراکاتی است که نسبت به آن اشتراکات باید تعهد طرفینی وجود داشته باشد. اگر امروز نسبت به تبعیض علیه مسلمانان میانمار معترض هستیم یا نسبت به ظلم علیه شیعیان عربستان و بحرین و مردم یمن اعتراض داریم، به این دلیل است که معتقدیم حدی از تساوی و حداقلی از حقوق میان هر نوع انسانی فارغ از تعلقات دینی و مذهبی، نژادی و زبانی آنان باید وجود داشته باشد و چون این حداقلها درباره این افراد در این کشورها رعایت نمیشود نسبت به آنها معترضیم. بنابراین براساس همین قاعده نیز باید همین منطق را درباره داوری از کارهای خودمان نیز بپذیریم.
یکی از مهمترین حقوقی که باید در همه جوامع رعایت شود، رسیدگیهای عادلانه و شفاف و مطابق استانداردهای شناخته شده است. اگر این ضابطه رعایت شود، طرف گفتوگوهای حقوق بشری، دستگاه قضایی کشورها نخواهد بود زیرا وظایف دادگاهها اجرای قانون، بدون کموکاست است. اگر قانون تعیین کرده که به ازای ارتکاب فلان جرم، مجازات معینی مثلا اعدام تعیین شود، قاضی موظف به صدور حکم است، و از این حیث قاضی طرف گفتوگو نیست، بلکه این دولتها و قوای قانونگذاری است که باید از اصل قوانین نظام خود دفاع کنند.
با توجه به این ملاحظه باید میان دو بخش ماجرای حقوق بشر تفاوت قایل شد. برای نمونه بسیاری از کشورهای غربی مجازات اعدام را محکوم میکنند یا حداقل اینکه آن را نمیپذیرند و برای این کار نیز دلایلی دارند. حال اگر یک نفر در ایران اعدام شود، از دو حیث باید مورد توجه قرار گیرد. اول از حیث اصل اعدام است. اینکه چرا ما قاتل را قصاص میکنیم یا قاچاقچی موادمخدر در مواردی با حکم اعدام مواجه میشود، اینها باید از طریق دولت و نظام قانونگذاری مورد مذاکره و گفتوگو و تبیین قرار گیرد، و دستگاه قضایی نیز نسبت به آنها مسوولیتی ندارد، زیرا جز صدور حکم اعدام وظیفه دیگری ندارد. ممکن است که اعتراض از زاویه دیگری باشد. اینکه دادرسی افراد محکوم شده بیطرفانه و مطابق ضابطه و قانون بوده است یا خیر؟ آنان دسترسی به وکیل داشتهاند یا خیر؟ آیا امکان دفاع برای آنان فراهم شده است یا خیر؟ آیا حقوق آنان در مراحل دادرسی رعایت شده یا خیر؟ آیا اعتراضات آنان مستند است یا تحت فشار به دست آمده؟ آیا احکام صادره مطابق قانون بوده یا خیر؟ و… اینگونه پرسشها که نوع دیگری از نقض حقوق بشر است و فراتر از قوانین موضوعه عمل شده، و به طور طبیعی دستگاههای قضایی باید طرف گفتوگوی آنها باشند.
اختلافات میان ایران و اروپا درباره حقوق بشر در هر دو زمینه است. ولی به نظر میرسد که بخش اعظم ادعاها (فارغ از درستی یا نادرستی آنها که باید در هر مورد رسیدگی شود) مربوط به نوع دوم از نقض حقوق بشر است. خوشبختانه در قانون آیین دادرسی کیفری اصلاحات مناسبی رخ داده که پاسخگوی روح زمانه و مطالبات عمومی است، ولی رفع شبهات از نوع دوم نقض حقوق بشر، امری ضروری است، و در مورد اختلافات نسبت به نوع اول نیز میتوان گفتوگوهای شفافتری داشت و حتی در برخی از موارد هم میتوان دفاع کرد و طرف دیگر را متهم به قوممداری کرد.
- رادیکالیسم نرم
احمد غلامی . سردبیر در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
اصلاحطلبان و اصولگرایان اگر بخواهند واقعبینانه به انتخابات سال ٩۶ نگاه کنند، گزینه دیگری جز حسن روحانی پیشِرو ندارند. نامزدهایی که این روزها از سوی اصولگرایان یا در گمانهزنیهای رسانههای اصلاحطلب مطرح میشوند، بیش از آنکه در قد و قامت ریاستجمهوری باشند، نامهاییاند برای محکزدن اوضاع و احوال سیاسی و سنجش انعطافپذیری جامعه در برابر این نامزدهای احتمالی یا پشت پرده. تئوری برساخته حامیان احمدینژاد، یعنی سازِ «عبور از روحانی» که با هدف شکافانداختن میان اصلاحطلبان و اعتدالیون کوک شد، تیری بود در تاریکی که به هدف نخورد. اصلاحطلبان و اصولگرایان در وضعیتی قرار دارند که ناگزیر باید با «عقل تمییز» تصمیم بگیرند؛ یعنی انتخاب سره از ناسره در شرایط خاص. برای آنها «عقل متعارف» کارایی ندارد، زیرا شرایط کنونی، نامتعارف است و البته منظور از وضعیت نامتعارف، شرایط حساس کنونی نیست. شرایط حساس کنونی، «وضعیت استثنائی» را اعلام میکند که مردم و گروههای سیاسی فارغ از هرگرایش و سلیقه میبایست تن به تصمیم اتخاذشده از سوی مسئولان امر بدهند، اما در شرایط «نامتعارف» حق تصمیمگیریِ محدود در میدانی معین وجود دارد.
اصلاحطلبان از شکستهای پیشین آموختهاند که چگونه در شرایط نامتعارف با «عقل تمییز» تصمیمگیری کنند، تا در بازی بمانند و به قاعده آن تن بدهند و بتوانند در بزنگاههای سیاسی و رویدادهای نابهنگام -که پیشبینی وقوع آن ناممکن اما رخداد آن قطعی است- نقشآفرینی کنند، اما وضعیت اصولگرایان اینگونه نیست. آنان که پیش از این، نقشآفرینانِ شرایط نامتعارف و بعضا کاتالیزور آن نیز بودهاند، اینک ناگزیر به پذیرش شرایط نامتعارفِ اخیر شدهاند. اصولگرایان پس از حوادث سالهای اخیر به ویژه ناکامی در انتخابات ریاستجمهوری ٩٢ و نتایج نهچندان چشمگیر در انتخابات مجلس راه دیگری در پیش گرفتند. آنان میخواهند در این قاعده بازی و میدان محدود، نقشآفرینی کنند.
اصولگرایان بهدنبال بزنگاههای تاریخی نیستند، در پی ماندگاریاند. ازاینرو هرقدر شرایط نُرمالتر و متعارفتر باشد، برای طیف اصولگرایان محافظهکار مطلوبتر است. ناگفته پیداست یکی از مهمترین دلایل حضور اصولگرایان در شرایط نامتعارف کنونی، حسن روحانی است که رویکردی اعتدالی و محافظهکارانه دارد و بیش از آنکه درصدد برهمزدن شرایط موجود و تغییر جدی در آن باشد، در پی متعارفکردن آن است. پس هرگونه توصیه اعتدالی به رئیسجمهور مصداق زیره به کرمان بردن است. بیتردید حسن روحانی میداند افراط در این رویکرد مانع تصمیمگیریهای سریع، صریح و انقلابی است و این بهنفع اصولگرایان و حامیان احمدینژاد تمام میشود. اصولگرایان هدفشان ماندگاری در وضعیت موجود است، حال آنکه هدفِ حامیان احمدینژاد براندازی دولت روحانی است. آنان که اینک بر طبل تکدورهایشدن دولت روحانی میکوبند، میدانند دوره دوم ریاستجمهوری دوره سختی برای آنان خواهد بود. بعید است روحانی پس از پیروزی در سال ٩۶ قدم آهسته برود، یا یک گام به جلو و دوگام به عقب بردارد.
با اینکه حسن روحانیِ معتدل نیز در کار متعارفکردن شرایط موجود است، اکنون از برخی تئوریسینهای سیاسی پیشروتر است. اگرچه او برای «تغییر» اساسی با موانعی جدی روبهرو است، دستکم در کلام تلاش میکند دولت احمدینژاد را خالق وضعیت نامعقول بخواند و میان دولت خود با دولت نهم و دهم فاصلهگذاری کند.
متعارفکردن یا همگونسازی شرایط ناهمگون، موجب میشود کلیشههای مخرب دولت قبل نظاممند شود و در مجموعه کلیشههای دولتی جا خوش کند. ازاینرو حسن روحانی ناگزیر است دست به تغییر بزند. حتی حفظ نیروهای بهجامانده از دولت احمدینژاد در سازوکار بوروکراتیک دولت خسارتبار است. سازش و ماندگاری این نیروها در پستهای تصمیمگیرنده آفتزاست و ترس از تنش و تغییر و هراس از اَنگ تندروی از سوی مخالفان به دولت، نتیجهای جز شکست تدریجی ندارد.
حسن روحانی تنها فردی است که قابلیت آن را دارد که بهنرمی رادیکال باشد و تا فرصت باقی است باید از این خصیصه سود ببرد. او میداند تداوم این وضعیت با ملاحظهکاری و محافظهکاری، تیشه به ریشه خود زدن است. از سوی دیگر مخالفان روحانی نیز میکوشند تا با مانعتراشی و ناکارآمد جلوهدادن روحانی، اعتمادبهنفس دولتش را تضعیف کرده و از اقدامات مؤثر و عاجل آن جلوگیری کنند. آنان میخواهند چنان دولت را درگیر مشکلات و مسائل بوروکراتیک کنند که فرصت برخورد با مصائب اقتصادیِ بهجامانده از دولت قبل؛ رانتخواری، دلالی، سوداگری و واسطهگری و در یک کلام اقتصاد رانتی و انحصاری از دست برود.
دولت روحانی چهار سال توفانی را در پیش خواهد داشت. تاآنجاکه میتوان گفت نقطه عطف زندگی سیاسی حسن روحانی در دوره دوم چهارساله شکل خواهد گرفت. با علم به این نکته است که شاید اصلاحطلبان تمامقد پشت روحانی ایستادهاند و بر پیروزی مجدد او در انتخابات سال ٩۶ پافشاری میکنند. اصولگرایان نیز آینده خود را در حسن روحانی جستوجو میکنند، با این تفاوت که در شرایط سخت و ناهموار نمیتوان به اصولگرایان چندان دل خوش کرد.
- «تقریبا هیچ» که سوت و کف نداشت
روزنامه کیهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
«حصر ایران شکست»، «کلید چرخید ایران خندید»، «دنیا به احترام ایران ایستاد»، «جهان تغییر کرد»، «آغاز عصر ایرانی»، «ایران بر قله توافق»، «خورشید درخشان شد»، «پیروزی بدون جنگ»، «انفجار اتمی بدون بمب»، «خجسته باد این پیروزی»، «مهر تدبیر بر پیشانی تحریم» و…اینها تیترهایی بود که رهگذران، صبح چهارشنبه ۲۴ تیرماه سال گذشته روی دکههای روزنامهفروشی میدیدند. تیتر کیهان در میان انبوه این زردنامهها، ساز مخالف بود؛ «۱۸۰ درجه اختلاف، دو روایت از یک توافق»!
بررسی سیر حرکت رسانهها طی دو سال مذاکرات هستهای و یک سال پس از توافق، میتواند معیار مناسبی باشد برای تحلیل این مسئله که درک آنها از منافع ملی چیست، چقدر با مخاطبان خود صادق هستند و اساساً نسبت خروجی آنها با رسالت خبرنگاری چیست. این روزها کار شوری آش برجام به جایی رسیده که صدای آشپزهای آن را هم درآورده است. ولیالله سیف، رئیس کل بانک مرکزی که بعد از اجرایی شدن برجام به نیویورک رفته بود تا با وزیر خزانهداری آمریکا دیدار و آمریکا را متقاعد کند که برای برداشته شدن تحریمهای مربوط به سوئیفت کارشکنی نکند، در مصاحبه با بلومبرگ درباره عواید برجام برای ایران آب پاکی را روی دست همه ریخت و اعلام کرد که عواید برجام «تقریباً هیچ» بوده است. علی اکبر صالحی که از دست رئیس جمهور به خاطر نقشآفرینی در برجام مدال افتخار دریافت کرده بود، از دبه آمریکاییها در اجرای تعهداتشان گفت و در اظهارنظری دیگر به رفع نشدن تحریمها اعتراف کرد. آخرین نمونه آن هم اذعان آقای عراقچی بود که گفت تحریمها رفع شدهاند اما روی کاغذ!
اگر سوت و کف و بوق و کرنای روزهای مذاکره و ابتدای توافق را به حساب ضعف تحلیل و جوگیری ناشی از ذوقزدگی بدانیم، درز گرفتن این اعترافات صریح و ادامه روند مالهکشی برجام را باید به چه حسابی گذاشت؟ سه هفته پیش سالگرد توافق هستهای بود. سکوت معنیدار زنجیرهایها در سالگرد آنچه فتحالفتوح و خورشید درخشانش میخواندند را باید به چه حسابی گذاشت؟ تنبّه و شرمندگی یا بیمسئولیتی و توهین به شعور مخاطب؟ نکته دیگر ادعای پرطمطراق این رسانهها در حمایت از دولت است. کدام حمایت؟ امروز دولت در چاه مطالبات و انتظارات بیپایه و اساسی گرفتار است که درباره دوران پسابرجام ساخته و پرداخته و وعدهاش را داده بود. اگرچه کلنگ اول این چاه را خود دولتمردان با وعدههای عجیب و غریب بر بیابان مذاکره و توافق زدند اما این زنجیرهایها بودند که برای بخیه به آبدوغ زدن، کف زدند و هورا کشیدند و منتقدان را به انواع و اقسام تهمتها نواختند و چاله پسابرجام را برای دولت به چاه ویل مبدل کردند.
اگر امروز خوشباورترین افراد هم دریافتهاند که از برجام آبی برای مردم گرم نمیشود و باید به فکر نان بود، آن روز که کیهان تقریباً یک تنه وسط این میدان پرهیاهو و جنجال ایستاده بود و میگفت «هستهای میرود، تحریمها میماند» از دشمن فحش و از برخی دوستان طعنه میشنید. کجایند آنها که کیهان را متهم به همنوایی با اسرائیل میکردند؟! باید سالها بگذرد و کشور از این پیچ تاریخی و حساس بگذرد تا خاطرات منتشر شوند و آیندگان بدانند که با تمام فشارها، جفاها و نسبتهای ناروایی که بر کیهان گذشت، چگونه اما از سخن حق خود نگذشت تا در تاریخ ثبت شود که جماعتی فریاد زدند و زنهار دادند که پادشاه برجام لخت است و بهبه و چهچه ندارد و البته چه زود ماه از زیر ابر بیرون آمد و معلوم شد آنچه شعبده خورشید مینامیدند و قصد قالب کردنش را داشتند، تکه زغالی بیش نبوده است. بیشک زغال هم برای خود ارزشی دارد اما اگر آن را به قیمت خریده باشید و از آن انتظار بیجا نداشته باشید.
ماجرای داغ و پرحاشیه فیشهای نجومی برخی مدیران هم که هفتههاست افکار عمومی را درگیر خود کرده، موضوع قابل تامل و محکی برای عملکرد رسانههاست. رسانههای مدعی اصلاحات که در ماجرای برجام تجدید شدند، برخورد غالب آنها در موضوع فیشهای نجومی، مهر رفوزگی را بر کارنامهشان زد. ابتدا سکوت کردند، سپس فرافکنی، بعد به توجیه رو آوردند و حالا برخی طلبکار هم شدهاند! یکی نوشت مفسدان اقتصادی «استیو جابز» هستند، دیگری نوشت این مدیران سبک زندگی خود را بر اساس آن درآمدهای کلان بنا کردهاند و اگر حقوقشان کم شود رو به دزدی و فساد میآورند، پس بدهید بخورند تا فاسد نشوند! آنهایی که خیلی به مغزشان فشار آورده بودند نوشتند؛ چون دیگرانی هم خوردهاند و بردهاند، پس مهم نیست و باید بگذریم!
جالبتر آن که اهالی همین رسانهها که روزی با شور و حرارت شعار «دانستن، حق مردم است سر میدادند»، مدعی نبود آزادی بیان هم هستند و نمیگویند تا به حال با کدام مفسد اقتصادی سرشاخ شدهاند و برای آن هزینهای دادهاند. اصلاً مگر میشود رسانهای که دمش به دمکلفتهای اقتصادی وصل است و به عنوان لولای ثروت و سیاست عمل میکند، وارد این وادیها هم بشود؟ البته گاهی برای غبارآلود کردن فضا و رد گم کردن فریاد آی دزد! آی دزد سرمیدهند. ماجرای جنجالی «پولهای کثیف» را که یادتان هست؟ هفتهها با آب و تاب تیتر میزدند که فضای سیاسی و انتخاباتی گرفتار پولهای کثیف است. بعد همین جماعت، از آقای مدعی فرهنگی که از شهرام جزایری پول گرفته بود تا فرزند کسی را که صاحب فیش حقوقی نجومی بود و «حق اوقات فراغت فرزندان» میگرفت را در لیست انتخاباتی خود گذاشتند و راهی مجلس کردند تا نشان دهند ادعاهای طبق طبقشان درباره شایستهسالاری و فسادستیزی چیزی جز آروغ روشنفکری زیر کولر نیست که تبدیل به تیتر و یادداشت و تحلیل شده و به خلقالله قالب میشود و وقتی هم بوی تعفنش قابل لاپوشانی نیست، دریغ از سر سوزنی شرم و عذرخواهی.
فردا روز خبرنگار است. مبارک باشد بر آنهایی که اگر از آسمان سنگ هم ببارد پای حقیقت میایستند و کلمات را نمیفروشند. در رسانهای که مدیرمسئول و صاحب امتیازش حقیقت را به وامی کلان و رانتی چرب میفروشد، چرا نباید خبرنگارانش قداست کلمه را به ربع سکهای و سفری بفروشند؟! حرمخواری تنها اختلاس بانکی و حقوق نجومی نیست. ماله کشیدن جنایتها و خیانتهای آمریکا از سوی رسانهای که از بیتالمال یارانه میگیرد هم نوعی حرامخواری است.