جاوید قرباناوغلی . دیپلمات ارشد در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تیتر«مذاکره؛ آری یا خیر؟» نوشت:
اعمال تحریمهای جدید آمریکا علیه ایران متعاقب خروج این کشور از برجام، شرایطی را به وجود آورده است که نداشتن راهبرد متناسب برای مقابله با آن، میتواند کشور را درگیر مشکلاتی جدی کند. دستور ترامپ به دستاندرکاران اعمال تحریمهای جدید کاملا روشن است؛ ممانعت از فروش نفت ایران و توقف کامل آن تا قبل از ۱۳ آبان (چهارم نوامبر). از زمان صدور این فرمان، دستاندرکاران دستگاه عظیم دیپلماسی این قدرت اقتصادی و نظامی جهان، برای عملیاتیکردن آن به تکاپو افتادهاند. هدف اولیه آمریکا، ترغیب یا در صورت لزوم تهدید خریداران نفت ایران از طریق اعمال تحریمهای ثانویه علیه کشورهای هدف برای کاهش یا توقف خرید نفت از ایران است. سفر هفته گذشته نیکی هیلی به هند و ملاقاتش با نخستوزیر این کشور، اعمال فشار به دهلینو، یکی از مهمترین خریداران نفت ایران، گام مهمی در این زمینه بود. به نظر میرسد طرح موضوعاتی مانند توانایی آمریکا در اعمال این راهبرد یا شرایط بازار جهانی نفت برای توفیقنیافتن آمریکا در راهبرد جدید، سؤالات و موضوعات گمراهکنندهای هستند که حاصلی جز اتلاف وقت و انرژی دستاندرکاران در ایران برای برنامهریزی و مقابله با بحران پیشرو ندارند؛ امری که در صورت بیتوجهی، علاوه بر مشکلات اقتصادی، دربردارنده مخاطرات دیگر برای کشور است.
صورتمسئله کاملا روشن است؛ مسدودکردن راههای قانونی فروش نفت از سوی ایران، توقف کامل یا رساندن آن به حداقل ممکن. این وضعیت در سالهای آخر دولت احمدینژاد تجربه شد و پس از نتیجهنگرفتن از راهکارهایی که آثار و تبعات آن تا امروز گریبانگیر کشور است، مسیر مذاکره در پیش گرفته شد. پس از گذراندن مسیری طولانی و مذاکراتی نفسگیر، کشور از چنبره قطعنامههای ذیل فصل هفتم شورای امنیت سازمان ملل متحد، تحریمهای فلجکننده و انزوای جهانی رها شد. برخلاف مدعیانی که در مذاکرات نفسگیر بر طبل دلواپسی کوبیدند، توافق هستهای حاصل راهبرد صحیح «مذاکره» بود که با تدبیر «نرمش قهرمانانه» رهبر انقلاب، انتخاب رویکرد «تعامل با جهان» در راهبرد سیاست خارجی کشور و پذیرش منطق برد- برد به نتیجه رسید. هیچ دلیلی برای این مدعا روشنتر از مخالفت صریح اسرائیل و عربستان در ۲۲ ماه مذاکره و خروج آمریکا از آن پس از رویکارآمدن ترامپ نیست. برونرفت از شرایط کنونی در پرتو رویکرد جدید آمریکا، قبل از هرچیز نیازمند قبول اصل «مذاکره» بهعنوان ابتداییترین اصل پذیرفتهشده جهان در حلوفصل اختلافات و حتی مخاصمات است. مذاکره فقط ابزاری عادی و متداول در مناسبات بینالمللی و صرفا تاکتیکی برای تأمین اهداف کشورها و خلع سلاح طرف مقابل در اختلافاتی است که ممکن است در نبود راهحل مذاکره، به تشدید بحران و در نهایت جنگ کشیده شود. در هیچ مکتب سیاسیای نمیتوان مذاکره را به معنای سازش یا تسلیم تلقی و تفسیر کرد. بنابراین به نظر میرسد قبل از هرچیز تغییر این ذهنیت، پشتسرگذاشتن ادبیات رایج کنونی و ترویج فرهنگ گفتوگو در فضای سیاسی جامعه ضروری باشد. برخلاف تصور اولیه از این امر، توصیه به مسئولان کشور برای مذاکره با آمریکا، در شرایط کنونی و بدون زمینهسازی اولیه نیست. تعلل ایران در لابیگری و کنارهگیری عناصر طرفدار برجام از کابینه ترامپ و کنارگذاشتهشدن افراد باقیمانده با فشارهای لابی صهیونیستی، فرصت را برای مخالفان برجام فراهم کرد.
در ماههای اولیه رویکارآمدن ترامپ، ایران میتوانست با استفاده از راهکارهای دیپلماتیک و مذاکره درباره موضوعاتی که ترامپ آن را بهانهای برای خروج از برجام قرار داد، مانع شکلگیری فضای کنونی علیه ایران شود. در شرایط کنونی نیز که ترامپ و تیم بهشدت ضدایرانی او در هیئت حاکمه با همراهی رژیم صهیونیستی به دنبال تحقق راهبرد جدید خود در بهبنبستکشیدن اقتصاد کشورمان در عرصه داخلی و احیای ایرانهراسی در عرصه بینالمللی و آمادهسازی افکار عمومی جهان برای بازگشت به دوره قبل از برجام هستند، ضروری است از هر اقدامی که مؤید رفتار آمریکا درباره ایران باشد، پرهیز کرد. رویکرد ترامپ در مناسبات جهانی و تجارت بینالمللی، آمریکا را بهشدت تحت فشار قرار داده است؛ تا جایی که نخستوزیر کانادا، متحد دیرینه و همسایه دیواربهدیوارش، به مردم کشورش مقابله با سیاستهای ترامپ و پرهیز از سفر به آمریکا را توصیه میکند. در چنین شرایطی، عبور عزتمندانه از تونل وحشت ترامپ نیازمند تعامل با جهان در همه زمینههای اقتصادی و تثبیت موقعیت خود در مناسبات بینالمللی است. مذاکرات جدی با اروپا درباره موضوعاتی که قبلا مطرح شده، موضع اتحادیه را در مقابل آمریکا تقویت خواهد کرد. در همین راستا، حلوفصل مشکلات با عربستان سعودی در راهبردهای منطقهای باید در اولویت سیاست خارجی قرار گرفته و قبل از آنکه فرصتها در موضوعات محل اختلاف دو کشور از دست رفته و به تهدید تبدیل شود، آنها را از طریق مذاکرات جدی و با منطق برد- برد بین دو همسایه حلوفصل کرد. قبلا در همین ستون از برجام با عنوان «خاکریز قابل اتکا» یاد کردهام. برجام محصول «مذاکره با دشمن» بود. آمادگی ایران برای مذاکره، همین دشمن را آچمز کرد و بزرگترین رویداد دیپلماتیک در عرصه جهانی را رقم زد. تا قبل از آغاز دور جدید مذاکرات، حتی تصور پیادهروی شانهبهشانه وزیر خارجه ایران در کنار وزیر خارجه آمریکا در مخیله هیچکس نمیگنجید.
این اتفاق افتاد و اتفاقا برنده آن هم ایران بود؛ تا جایی که تاریخ ۴۰ساله انقلاب نشان میدهد، ایران از «مذاکره» حتی با آمریکا که روابط دیپلماتیک نیز با آن برقرار نیست، ضرر و زیان نکرده است. مذاکرات چندجانبه «بن» درباره افغانستان با حضور آمریکا و ازبینبردن خطر طالبان در مرزهای شرقی و مذاکرات درباره عراق پس از سرنگونی صدام و تثبیت حکومتی (اگر نگوییم همسو) لااقل غیرمتخاصم پس از چندصدسال در مرزهای غربی، نمونههایی انکارنشدنی در کارآمدی مذاکره برای تحقق اهداف و منافع ملی است. در حالی که خروج آمریکا از برجام، خیمههای اقتصاد کشور را که پس از توافق هستهای به آرامش رسیده بود، دچار اخلال کرد، همسانسازی «مذاکره» با واژههایی مانند خیانت به آرمانهای انقلاب، سازش یا تسلیم در مقابل دشمن، خطایی جبرانناپذیر برای آینده فرزندان کشور است.
- نظارت عمومی، قضاوت و عدالت
محسن پیرهادی در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
عمل به قوانین و مقررات در جامعه نیازمند به ضمانت اجرایی است و این ضمانت اجرایی گاه درونی و گاه بیرونی است. ضمانت اجرایی درونی قوانین و مقررات، همانا ایمان به خدا و قیامت است. اما باید توجه داشت که تنها ضمانت اجرای درونی در همه شرایط و برای همه انسان ها کارایی ندارد از این رو باید ضمانت اجرایی بیرونی نیز وجود داشته باشد لذا در نظام های دنیا از نیروی انتظامی و قوه قضائیه به عنوان ناظر و ضامن اجرای قوانین اجتماعی یاد می کنند اما در اسلام علاوه بر ضمانت اجرای درونی و ضمانت اجرای بیرونی، همه آحاد جامعه مأمور به نظارت و ضامن اجرای قوانین هستند. نه تنها همگان موظف به اجرای وظایف اند بلکه همگان ناظر بر اجرای مقررات نیز هستند. زیرا همگان را مسئول می داند تا در پرتو این نظارت همگانی به فلاح و رستگاری برسند.
قرآن کریم فرمود: «ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون؛ باید از شما امتی باشد که به خیر دعوت کرده و امر به معروف و نهی از منکر کنند و آنان همان رستگارانند.»
وجوب امر به معروف و نهی از منکر در کنار واجباتی مثل نماز و روزه و چه بسا مهمتر از آنان یعنی اجازه بی تفاوتی در مشی اسلام وجود ندارد. وظیفه داریم با نظارت دقیق و درست، امور نادرست را مورد انکار و نهی قرار داده و انجام دهنده اش را به واقعیت آشنا و از آن برحذر داریم و بر کارهای خوب تأکید کنیم. این امر یک نفع عمومی برای جامعه دارد و یک نفع شخصی برای آمر به معروف و ناهی از منکر؛ اعضای جامعه ای که مرتکب منکر می شوند پس از نهی امتی که مأمور به این کار شدند، با احتیاط بیشتری عمل می کنند و آنان که دچار فراموشی شدند هم متذکر می شوند و در نهایت، زندگی شخصی فرد آمر و ناهی هم بالطبع در آرامش بیشتری رقم خواهد خورد.
بازی برد – برد در عمل به این واجب فراموش شده اتفاق می افتد؛ البته به شرایطی که ذکر خواهد شد.
۱. در حین نظارت و امر به معروف و نهی از منکر، علم به واجب یا مستحب یا حرام بودن امور از شروط لازم است؛ یعنی شناخت معروف یا منکر به دور از شبهه، بنابراین در امور متشابه امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست. فلذا نظارت باید عالمانه باشد یعنی به زیر و بم مسئله واقف باشد تا در مراحل بعدی که قضاوت و رسیدن به عدالت است، نتیجه اشتباه گرفته نشود.
۲. احتمال تأثیر بدهد؛ بنابراین اگر بداند یا احتمال قوی بدهد که اقدامش تأثیر ندارد، واجب و مستحب نیست چون بی فایده است.
در این فقره باید با نگاه معتدل گام برداشت چرا که بعضی اساسا امیدی به اثر ندارند و برخی بلااستثنا مؤثر می دانند. اما راه میانه و در نظر گرفتن اقتضائات، تکلیف را معین می کند.
۳. شخص مخاطب امر به معروف و نهی از منکر بر ادامه عمل خود اصرار داشته باشد. اما اگر نشانه ای باشد که آن کار را ترک کرده است، تکلیف ساقط می شود. چون دیگر امر به معروف و نهی از منکر بیهوده است.
۴. مفسده ای در پی نداشته باشد. اما اگر احتمال ضرر برای خود یا فردی از مسلمانان را بدهد تکلیف ساقط می شود. زیرا ضرر و اضرار در دین روا نیست.هرگاه این شرایط جمع شد، امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب می شود.
امام باقر(ع) فرمود: «ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فریضه عظیمه بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المکاسب و تردّ المظالم و تعمرالارض و تنتصف من الاعداء و یستقیم الامر؛
امر به معروف و نهی از منکر مسئولیت بزرگی است که با آن همه فرائض و واجبات برپا می شود، راه ها با آن امن می گردد. کسب و کار مردم حلال می شود. حقوق افراد تأمین می گردد. در پرتو آن زمین آباد می شود، از دشمن انتقام گرفته می شود و همه کارها روبه راه می گردد.»
شرایط و آثار این نظارت ذکر شد؛ حال می خواهیم برای نیل به مقصود که اصلاح امر است نتیجه نظارت را با عموم در میان بگذاریم پس ناگزیریم از قضاوت پیرامون نظارت. قضاوت هم آداب و شرایط و مراحلی دارد. به عنوان مثال قاضی باید هنگام دادرسی، با علما، مشورت کند تا در صدور حکم دچار لغزش نگردد یا مثلا در آغاز، اظهارات مدعی را گوش کند و اگر مدعی علیه اظهارات مدعی را با بیانی ادعایی قطع کند، نباید به ادعای او توجه کند، مگر این که مدعی علیه جواب مدعی را بدهد و پاسخ او منتهی به صدور حکم شود.اگر قضاوت ما مبتنی بر آداب واجب و مستحب قضاوت نباشد چه بسا به ورطه هلاکت در قضاوت برسیم و عدالت محقق نشود.گلایه و هشداری که رهبر معظم انقلاب در چندین نوبت متذکر شدند نسبت به همین ادا نکردن آداب بود که در فضای مجازی و رسانه ای رنگ بیشتری دارد.
- جمهوری اسلامی همان «مردم ایران» است
روزنامه کیهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
آمریکاییها در تبلیغات سیاسی وانمود میکنند که در حال مدیریت «تحول بنیادی» در ایران هستند از آن طرف نخستوزیر رژیم صهیونیستی این طرف و آن طرف میگوید که مشغول رهبری تنشهای سیاسی اخیر میان واشنگتن و تهران است و این اسرائیل بود که آمریکا را از برجام خارج کرد. در این بین منافقین نیز مدعی هستند سرگرم مدیریت اعتراضات در ایران بوده و مقدمات جایگزینی را فراهم مینمایند در کشاکش این ادعاها، سلطنتطلبها بطور ضمنی میگویند که آلترناتیو نظام جمهوری اسلامی هستند و به منافقین یادآور میشوند که مردم ایران بین جمهوری اسلامی و منافقین، آنان را انتخاب نمیکنند. کم مانده است که رژیم سعودی هم مدعی تغییر در اصل یا بنیانهای نظام جمهوری اسلامی شود! اما وقتی ما از درون به جمهوری اسلامی ایران نگاه میکنیم فقط میتوانیم به این همه «بلاهت» بخندیم. در این خصوص توجه به نکتههای زیر اهمیت دارد:
۱- آمریکاییها و بخصوص مدیران دولتهای اوباما و ترامپ مدعیاند «پاشنه آشیل» جمهوری اسلامی اقتصاد و ناکارآمدیهای اقتصادی است و به همین دلیل آنان به پارهای از گرانیهای اخیر دل بسته و آن را نشان فروپاشی اقتصاد جمهوری اسلامی معرفی میکنند. این در حالی است که هر چند گرانیهای اخیر و بخصوص لجام گسیختگی ارز، فشار سنگینی متوجه مردم کرده است ولی واقعاً اینطور نیست که توانسته باشد خدشهای به صلاحیت نظام در اداره جامعه وارد نماید از این روست که ما در لابهلای حرفهای آمریکاییها (از جمله ریچارد نفیو معمار تحریمهای اقتصادی علیه ایران) این را نیز میشنویم که «گرچه تحریمها و ناکارآمدیهای بعضی دولتمردان ایرانی سبب بروز سطحی از نارضایتی شده، اما از میزان مقبولیت نظام سیاسی بین مردم نکاسته است.»
این درست است که دونالد ترامپ امید زیادی به نتیجه بخش بودن تحریمها دارد و آن را کلید حل مسئله ایران میخواند اما با توجه به تخصص وی در حوزه تجارت، بعید است نداند که هیچ گاه- حتی در دشوارترین سالها یعنی ۱۳۶۶ و ۱۳۹۰ – تحریمها نتوانستهاند چرخشی در مواضع نظام یا محبوبیت آن بین مردم به وجود آورد. بر همین اساس «رودی جولیانی» وکیل شخصی ترامپ، که افراطیترین رفتار یک آمریکایی در مواجهه با ایران را در روزهای اخیر بروز داده است- بنا به گزارش ۹ تیر ۹۷ بلومبرگ- گفت: «ترامپ فکر نمیکند شانسی برای تغییر رفتار ایران وجود داشته باشد مگر اینکه در مردم و فلسفه آنان تغییری ایجاد شود.»
۲- بعضی از چهرههای سیاسی به بحث راجع به استراتژی آمریکا درباره ایران پرداخته و به سه رویه اشاره کردهاند؛ «تغییر نظام»، «مهار» و «تضعیف ایران» و در این میان بعضی از آنان مدعی شدهاند که مهار ایران بهتر از تغییر نظام ایران است! در این رابطه باید گفت این هر سه یک معنا میدهند و جدای از یکدیگر نیستند. چرا که نظام ضعیف مهارپذیر میشود و سرنوشتی جز تغییر ندارد.
در عین حال طرح این بحث که مهار بهتر از براندازی است و اینکه میتوان برای حفظ نظام به مهار آن تن داد، که بعضاً از سوی دستگاههای حساس مطرح میشود به این معنا است که دشمن توانسته «ضرورت مهار جمهوری اسلامی»! را در ذهن پارهای از کارشناسان رسمی کشور به یک موضوع قابل درک و قابل پذیرش تبدیل کند. علاوه بر آن وقتی ما نشانههایی از شعارهای مبتنی بر تغییر را در حوادث ۱۰ سال اخیر مشاهده میکنیم و همانها را در بعضی تجمعات محدود امروزی هم میشنویم- نظیر شعار سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن- و عین همین موضوع در «تجزیه و تحلیلهایی» که با ظاهر کارشناسی به مقامات مسئول و دستگاههای حساس ارائه میگردد، متوجه میشویم که مسئله اعتراضات اجتماعی و یا به اصطلاح «جنبشهای اعتراضی» نیست کما اینکه جولیانی از قول ترامپ، مستقلاً آن را محدود و غیرمؤثر دانست.
۳- در این موضوع فشار و تبلیغات روانی آمریکاییها بیش از تودههای مردم روی مسئولین و دستاندرکاران وارد میشود تا آنان به رهبری نظام و نهادهای انقلابی فشار آورده و به پذیرش عقبنشینی وادار نمایند. از منظر آمریکاییها تأثیر «الیت حاکم» در صورتی که از خود ضعف نشان دهد از تأثیر فشار اجتماعی بر نظام بیشتر است چرا که اگر مردم برای اصلاح شرایط معیشتی و اقتصادی خود به نظام فشار وارد نمایند و مسئولین پا به رکابی در نظام وجود داشته باشند، به حل مسئله میپردازند و عملاً فشار دشمن بر جامعه و فشار جامعه بر حکومت از بین میرود. به همین دلیل ریچاد نفیو
(Richard nephew) در صفحه ۵۷ کتاب «هنر تحریمها» که اواخر سال گذشته شمسی به چاپ رسید و در اوائل امسال در ایران ترجمه شد، نوشت: «ایران با حمایت از گروههای همفکر منطقهای و ارتباط منظم با بانکهای خارجی و با دیپلماسی فعال میتوانست آمریکا را در صحنه نظام تحریم تنها بگذارد و هزینه آمریکا در فشار به ایران را بالا ببرد اما ایران فقط از بخشی از این راهبرد سود جست.»
بنابراین میتوان گفت شکار مسئولین و نهادهای مسئول و رساندن آنان به مرز ناامیدی از راهحلی غیر از آنچه دشمن پیشنهاد میکند، مهمترین استراتژی کنونی آمریکا در مواجهه با نظام اسلامی است. آمریکایی ها در طول دوران ۶۰ سال اخیر تجربههای مهمی در این خصوص دارند و با این روش بسیاری از دولتها را برانداختهاند اما در عین حال آنان درباره جمهوری اسلامی ایران دچار یک خطای استراتژیک هستند خطای آنان این است که اولا در کنار موج نارضایتی از بعضی عملکردهای مسئولین، موج بزرگتر مدافعان انقلاب اسلامی در ایران وجود دارد، حوادث دیماه سال گذشته و مقایسه مشارکین تجمعات محدود هفتم تا نهم دیماه با تظاهرات میلیونی روزهای دهم تا پانزدهم دیماه یک مثال مهم از این مسئله است ثانیا به فرض که آمریکا و عوامل یاسپراکن او توانسته باشند بعضی از دستاندرکاران کشور را شکار کرده و با خود همراه نمایند اما جدای از اینکه در ایران نهادهای منسجم و بصیر انقلابی وجود دارند در خود آن دستگاههایی که طی هفتههای اخیر زیر نورافکنهای قوی دشمن قرار گرفتهاند نیز صدها مسئول دیگر وجود دارد که به توطئه همراهسازی مسئولان با پروژه براندازی دست رد میزنند. از این حیث ایران با شیلی دوره سالوادر آلنده (۱۳۴۹-۱۳۵۲) و نیز با نمونه اخیر آن، عراق دوره صدام حسین تفاوت بنیادی دارد. آمریکا در جریان اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ بسیاری از فرماندهان ارتش و از جمله جمع زیادی از خلبانهای عراقی را جذب کرده بود و از این رو توانست به سهولت راه میان بصره تا بغداد را طی کند اما در ایران به برکت تدبیر استراتژیک حضرت امام خمینی- رضوانالله تعالی علیه- در دل این سیستم گوهرتابناک ولایت فقیه وجود دارد و در کنار سیستم اجرایی قوه مجریه نیروهای اجرایی دیگری وجود دارند که اگر خدای نخواسته در نقطهای نقصی پیدا شود، با کمال شفقت و با حفظ همان افراد مسئول سیستم اجرایی، رفع و جبران مینمایند. چه کوتاه فکرند کسانی که با مشاهده بعضی سر و صداها گمان کردهاند نظام با تکانههایی ضعیف و البته اگراندیسمان شده، از میدان خارج میشود. همین ریچارد نفیو در کتاب خود از سه کشور روسیه، ایران و کره که هدف تحریمهای سالهای اخیر بودهاند، نام میبرد و خود نتیجه میگیرد که آمریکا ناگزیر بوده برای واداشتن نظام به همراهی با تحریمها، فشارها را مستقیما متوجه مردم کند چرا که برخلاف دو مورد دیگر، در ایران، مردم همان جمهوری اسلامی هستند.
۴- آمریکاییها به خوبی میدانند که جمهوری اسلامی را با قطع صادرات نفت و یا با منع بانکهای بزرگ دنیا از همکاری با ایران، نمیتوان فقیر کرد. آمریکاییها میدانند که ایران در شرایط ریاضت اقتصادی (حداکثر) سالانه به ۳۰ میلیارد دلار و در شرایط عادی برای رفع نیازهای ضروری وارداتی خود به (حداکثر) ۵۰ میلیارد دلار در سال احتیاج دارد و این مبلغی نیست که ایران نتواند با رفع بعضی از محدودیتهای داخلی و فعال کردن چرخ بازرگانی خارجی خود، از طریق (مثلا) ده کشور همسایه و مرتبط با خود این مبلغ را به دست آورد بدون آنکه یک قطره نفت فروخته باشد و یا یک متر مکعب گاز صادر کرده باشد. هر چند سختترین تحریم آمریکا هم نمیتواند مانع فروش گاز ما به کشورهای همسایه شود. بنابراین واضح است که آمریکا اگر از اقتصاد و تحریم حرف میزند به آن به عنوان یک «مقوم» و «مکمل» مینگرد. آمریکا در حال عملیات روانی روی موضوع صادرات نفت و فعالیت شبکه بانکی ایران است و هدف آن از این عملیات روانی، مرتبط کردن این موضوع با همه چرخه زندگی مردم است و حال آنکه اگر رقم تولید ناخالص داخلی ایران را در کنار رقم ارز ناشی از فروش کالای ایرانی قرار دهیم، درمییابیم که بخش نسبتا کمی از اقتصاد ایران در چرخه بانکهای بزرگ جهانی شکل گرفته است. مشکل اقتصادی ایران اگرچه مهم است اما به هیچوجه یک کلاف سردرگم نیست دنیا نیز در این خصوص دهها مورد تجربه دارد. تاثیر رشد بیرویه نقدینگی بر اقتصاد و راههای مهار آن برای دنیا شناخته شده و تجربه شده است و این میتواند از سوی مسئولین ایرانی نیز مورد استفاده قرار گیرد به شرط آنکه بعضی نگویند آمریکا اجازه نمیدهد از تجربه موفق دیگران استفاده کنیم.
نکته آخر این است که آن کلافی که آمریکا آن را سردرگم میداند، شرایط اقتصاد ایران نیست چه اینکه خود غربیها همین الان هم هنوز از آثار بحران اقتصادی سالهای ۲۰۰۳ به این طرف خارج نشدهاند. آن کلاف سردرگم ایران برای آمریکا، «نفوذ عمیق منطقهای» ایران است که از نظر آمریکا راهحلی ندارد و از این روست که در همه آنچه در درون مرزهای جمهوری اسلامی، کام مردم را تلخ میکند، نشانی از این موضوع دیده میشود. ارز کشور را سیستم بانکی ایران با ناکارآمدی به عدهای سوداگر خاص داده است، اما آشوبگران در شعارهای خود، نفوذ منطقهای ایران را نشانه میروند.