مهرداد عربستانی . استاد دانشگاه تهران در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تیتر«ماهاتیر، مالزی و جامعه ایران» نوشت:
بازگشت یا رستاخیز ماهاتیر محمد و نیل مجدد او به رهبری سیاسی مالزی در دهه دهم زندگیاش، قابلتوجهترین رویداد سیاسی متأخر بوده است. البته قابلتوجه نه از حیث درجه وسعت یا اثرگذاریاش بر جهان، بلکه به خاطر اهمیت نمادین آن در تجربه سیاسی و تاریخی. موفقیت مدیریت ماهاتیر محمد در تبدیل کشوری در دوران پسااستعماری و متکی بر اقتصاد روستایی با سطح معیشت نسبتا پایین، به کشوری صنعتی و مدرن، با رونق اقتصادی و رفاه گسترده، وی را به یکی از استثنائیترین رهبران سیاسی تبدیل کرده است. اگرچه با یک رویکرد هگلی میتوان مشاهده کرد که تحقق اهداف و آرمانهای او نوعی از نفی را نیز درون خود پروراند. نارضایتی از استبداد رأی او، سرکوبگری سیاسی و نهادینهشدن تبعیضهای مبتنی بر نژاد و قومیت، همان نفیای بود که تحقق آرمانهای او، آنها را درون سیستم ایجاد کرد. نفیای که میتوان آن را بهمثابه واپسرانی یا حتی سرکوب نیز قلمداد کرد. ولی اینبار بازگشت ماهاتیر پس از دوران فترت، آن هم با نشانههایی حاکی از توجه به این موارد نفی و سربرآوردن امر واپسراندهشده و اقدامات نمادین او در راستای نوعی جبران، میتواند پیشرفتی واقعی در سیر تحولات تاریخی باشد. از جمله ائتلاف با مخالف سیاسی پیشینش و مخالفت با قوموخویشگرایی و الیگارشی. نکته جالب درباره مالزی این است که امروز رهبری که دستاوردهایش زبانزد بوده و درعینحال مناقشاتی را نیز به همراه داشته است، این فرصت را یافته که خود رسیدگی به میراثش را بر عهده بگیرد. این امر میتواند قدمی رو به جلو باشد که با تصدیق نفی و تلاش برای ایجاد برایندی نو، خروج از دور و تکرار و امکان حرکتی به جلو را تدارک ببیند. تصدیقی که گویی در منطقه ما، در خاورمیانه، همچنان خارج از چشمانداز به نظر میرسد و چنبره نفی چنان در اینجا در حال پیچیدهترشدن و تکرار حرکتی پاندولی است که بیش از احساس پیشرفت، احساس فرورفتن را تداعی میکند. وقتی در سال ۲۰۰۷ در مالزی بودم، فقط چهار سال از دوران زمامداری طولانی ماهاتیر (از ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۳) گذشته بود و عبدالله احمدبداوی، معاون سابق ماهاتیر، متصدی پست نخستوزیری بود. هنوز حالوهوای دوران ماهاتیر را میشد حس کرد، احساسات متفاوتی از حس قدردانی و افتخار از رفاه، توسعه و رونق اقتصادی که ایجاد شده است و درعینحال واهمه از برخوردهای امنیتی و سیاسی که نتیجه آن احتراز آشکار از انتقادها و مباحث سیاسی در عرصه عمومی بود. به نظر میرسید عموم مردم، بهخصوص کسانی که دوران پیش از ماهاتیر را هم به یاد داشتند، سخت قدردان وضعیت فعلیشان بودند و از بهرهمندی اقتصادی، مدرنشدن کشور، خدمات اجتماعی و رفاه گسترده کشور لذت میبردند. همان سالها وقتی داشتم با یک مالای میانسال گفتوگو میکردم، رشته سخنمان به گذشتهها کشید. او به پیشرفت چشمگیر زندگی مردم اشاره کرد و ادامه داد: «ببین من امروز خانه، اتومبیل و درآمد خوب دارم، ولی وقتی بچه بودم، حتی کفش نداشتم و با پای برهنه میرفتم مدرسه، فقط من اینطور نبودم، خیلیها اینطور بودند». بههمینترتیب بارها دوستان مالزیاییام از صلح و آرامش اجتماعی و رونق اقتصادی کشورشان با قدرشناسی یاد میکردند. در حقیقت ماهاتیر با دستور کاری برای توسعه سریع کشور زمام امور را به دست گرفت و بهویژه به حمایت از مالاییها و ارتقای اجتماعی ایشان توجه داشت. مالاییهای مسلمان حدود نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و بومیان کشور یا «فرزندان خاک» (بومی پوترا) محسوب میشوند.
ماهاتیر بهطور مشخص تبعیضهای مثبتی برای حمایت از بومی پوترا به کار گرفت. این یکی از زخمهای کهنه مالزی است که گروههای قومی بزرگ دیگر، یعنی چینیتبارها و هندیتبارها، از آن دلخورند. اگرچه این تبعیضها مطلق نبودند. جبهه ملی (باریسان نشنال) که ائتلاف حاکم کشور بود، خود متشکل از سه حزب عمده مالایها (آمنو) و احزاب متشکل از چینیتبارها و هندیتبارها بود و در نتیجه تمام قومیتهای کشور نمایندگانی در صدر حاکمیت ملی داشتند و همیشه وزرا و رؤسای ارشد چینی و هندی تبار در کابینه حضور داشتند.
بهاینترتیب تفوق مالایها با آن مقدار از قبول اقتدار قومیتهای دیگر همراه میشد که برای ثبات جامعه کفایت کند. مضاف بر آنکه رونق اقتصادی و وفور بهحدی بود که باوجود تبعیضهای مثبت برای مالایها، عملا اقوام دیگر در دسترسی به آموزش و فرصتهای شغلی و اقتصادی با مشکلی حاد مواجه نبودند و ایشان هم با وجود این امتیازات، وضع خود را در مقایسه با گذشته همچنان روبهترقی میدیدند، بنابراین تبعیضهای قومیتی در مالزی را نمیتوان بههیچعنوان قابل قیاس با چیزی شبیه به رژیم پرولتاریا دانست. در واقع میشود گفت رونق و امید اجتماعی به رقابتهای قومی و نژادی مجال اندکی میداد که به محملی برای محرومیتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تبدیل شوند. از دیگر سو این پیشرفتهای سریعی که «پدر مدرنیزاسیون» مالزی به آنها دست یافت، به تصمیمات قاطع و وحدتی در مدیریت نیاز داشت که احتمالا بر فرآیندهای دموکراتیک تصمیمگیری و مدیریت تأثیر مثبتی نداشتند. در حقیقت انتقادهایی از استبداد رأی و سرکوبگری سیاسی در زمان تصدی ماهاتیر علیه او مطرح شده است. سرکوبگریها و نارواداریهایی که حتی گریبان نزدیکان سیاسی او از جمله معاون خودش، انور ابراهیم را هم گرفت. در کوچه و خیابان و در مراوده با افراد غریبه انتقاد سیاسی آخرین چیزی بود که ممکن بود مطرح شود. گویی دوری از مباحث سیاسی صریح و ابراز مخالفت آشکار بهنوعی در عرصه عمومی نهادینه شده بود، بهطوریکه وقتی از یکی از دوستان در مکانی عمومی راجع به اختلافات سیاسی، حتی بین احزاب رسمی، سؤال کردم، او نگاهی به اطراف انداخت و به آهستگی گفت، بگذار بعدا در جای دیگری دراینباره صحبت کنیم. گویی مایل نبود که باوجود این تعارضات در چشم بقیه بهعنوان معترض سیاسی جلوه کند. پس از دوران ماهاتیر، او هیچگاه از عرصه سیاسی بهطورکامل غایب نبود و هرازچندی نظرات و انتقادات «دکتر اِم» (ابتدای نام ماهاتیر) در رسانهها و روزنامهها منتشر میشد. بهویژه در این اواخر مسئله فساد در دستگاه دولتی امری بود که او بارها به آن میپرداخت. از موارد نادری که در گفتوگو با مالزیاییها به مسائل سیاسی میرسیدیم، موضوع فساد یکی از مواردی بود که طرح میشد. مردی که در یک میهمانی او را ملاقات کردم و بوروکراتی تحصیلکرده بود، تأکید میکرد «اگر فساد در دولت نباشد، همهچیز درست خواهد شد، بههرحال هر دولتی بهدنبال ایجاد توسعه و رفاه است».
برای من جالب بود که موضوعاتی مثل سوءمدیریت، یا نبود اجماع سیاسی بر سر وظیفه دولت، برای ایشان چندان موضوعیت نداشت. گویی تکلیف دولت معلوم است و تنها لازم است فساد باعث هرزرفتن منابع نشود. شاید همین اجماع بر سر مفهوم توسعه و وظیفه دولت، چیزی است که زمینه پیشرفت سرراست مالزی در راه توسعه را ایجاد کرده و وضعیت ما در ایران را در وضعیت جدال بر سر مبانی و معنی توسعه متوقف کرده است. آنچه گفتم مقدمهای بود برای داعیه اهمیت و معنای قابلتوجه بازگشت ماهاتیر محمد به قدرت. البته نه اینکه وقایع خاورمیانه و داستان برجام مهم نباشند. قطعا بیش از مهم، این وقایع برای ما دلالتهای حیاتی و ملموسی دارند که مربوط به جان، مال، امنیت و امید مردم هستند، ولی چالشهای این منطقه سالها و بلکه دهههاست که وجود دارند، گویی به بخش جدانشدنی زندگی در این بخش دنیا تبدیل شدهاند. نفی و تضاد متقابل گروههای متعارض که امید سلطه مطلق بر دیگری را در سر دارند باعث میشود طلیعه هیچ پیشرفت و تجلی افقی جدید مشاهده نشود. آنچه دیده میشود تکرار مکرر تخاصم گروههای آشتیناپذیر و تقلایی مدام و بینتیجه است. چیزی که برخی صاحبنظران در ادبیات علوم اجتماعی از آن به «گیرافتادگی» یا عدم تحرک وجودی تعبیر میکنند. اگرچه ارزیابی این امر همچنان باقی است که ماهاتیر تا چه حد آماده است که این حرکت به مرحله جدید را نمایندگی کند. دال مرکزی گفتمان ماهاتیر آنگونه که در کتابش با عنوان مخمصه مالایها (The Malay Dilemma) در سال ۱۹۷۰ قابل مشاهده است نوعی فرضگرفتن حق مالایها برای برتری سیاسی و اقتصادی، البته با تلاش برای نگهداشتن هماهنگی قومی در کشور است. چیزی که منتقدانش بهعنوان شونیزم و برتریجویی مالایی از آن انتقاد کردهاند. سؤال این است که آیا او آماده است که جایگاه این دال را در گفتمانش تغییر دهد، یا با حفظ جایگاه مرکزی آن در درون گفتمانش این تعارض را همچنان باقی میگذارد؟ و سؤال دیگر اینکه آیا او میتواند با این حرکت جدید باز هم چنان چشمانداز نوین و امیدی ایجاد کند که مسائل قومی و نژادی از حیز اهمیت و ضرورت بیفتند؟
- در تب پسابرجام
حسن بهشتیپور در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
آنچه دیروز در سخنرانی مایک پومپئو، وزیر خارجه امریکا در مورد ایــران شنیــدهشـد، بیسابقـــهتـرین و تندترین اظهاراتی است که من تاکنون از یک وزیر خارجه امریکا در مورد ایران شنیدهام. من چندین سال است که گفتهها و بیانیههای مقامهای امریکایی در رابطه با ایران را دنبال میکنم و تاکنون ندیدهبودم که یک وزیر خارجه ایالات متحده امریکا به چنین شیوهای در مورد ایران صحبت کند، حتی من بعید میدانم چنین اظهارنظرهایی از سوی وزیر خارجه امریکا در مورد کوبا هم بیان شدهباشد.
سخنرانی پمپئو جریانی بود از سیل اتهامها و توهینهای بیاساس که حتی به خود زحمت نداده بود تا یکی از آنها را هم به واقعیت بیرونی یا شاهد معتبری مستند کند. برخی از نکاتی که پمپئو مطرح کرد به حدی دور از واقعیت بود که حتی نمیتوان آنها را در کنار سر خطهای خبری دیگر روز قرار داد، بدون اینکه تناقضی میان اظهارنظر وزیر خارجه امریکا و واقعیت جاری در جهان پیدا کرد. مثلا پمپئو ایران را متهم به ایجاد بیثباتی در لبنان و عراق کرد، دو کشوری که کمتر از یک ماه از برگزاری انتخابات در آنها میگذرد. انتخابات بدون محدودیت و آزاد و اظهارنظر رایدهندگان عراقی بدون هیچ دخالتی از سوی ایران، هنوز از سر خط خبرهای جهان پایین نیامده است. رای قاطع مردم لبنان به اتحادی از مسیحیان و مسلمانان سنی و شیعه، بدون هیچ گونه اعمال فشار خارجی یا دخالت عوامل دیگر، کمتر از چند هفته پیش اتفاق افتاد. برای من بسیار عجیب است که یک دیپلمات ارشد، چگونه میتواند بدون کوچکترین ارتباطی با واقعیت جاری در جهان، اظهارنظرهایی بیپایه و اساس و خیالی مطرح کند.
مایک پمپئو، به سخنرانی نمایشی بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی در مورد برنامه هستهای ایران استناد میکند؛ سخنانی که هیچ مقام آگاه یا فرد آشنایی با برنامه هستهای ایران در سراسر جهان جدی نگرفت. بامزه است که پمپئو در شرایطی اظهارات نتانیاهو را افشاگری علیه برنامه هستهای ایران میداند که همان زمان که نخستوزیر رژیم صهیونیستی این اظهارات را بیان کرد، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و حتی کارشناسان و دیپلماتهای دولت پیشین امریکا، تاکید کردند که هیچ حرف جدیدی در اظهارات او وجود ندارد و همه اطلاعاتی که مطرح کرده است مربوط به یک پرونده قدیمی بود که پیش از توافق هستهای بدون اثبات حتی یکی از اتهامات موجود در آن، توسط شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی بسته شد.
پمپئو میگوید که ایران نباید آب سنگین تولید کند. چنین اظهارنظری نشان میدهد، وزیر خارجه امریکا کوچکترین اطلاعاتی در زمینه پرونده هستهای ایران ندارد. تولید آب سنگین هیچ ارتباط مستقیمی با برنامه هستهای ندارد و مادهای است که برای خنک کردن راکتورهای هستهای استفاده میشود. تولید آب سنگین، مستقیما نه یک فناوری هستهای است و نه میتواند مستقیما نقشی در فرآیند هستهای شدن یک کشور داشتهباشد. چنین اظهارنظرهایی نهتنها فاقد مبنا هستند، بلکه یک گام فراتر گذاشته و از معنا نیز تهی شدهاند و بیشتر شبیه به نوعی هذیانگویی هستند. اینکه وزیر خارجه امریکا میگوید ابتدا باید ١٢ شرط از سوی ایران عملی شود و بعد از آن تازه ایران پشت میز مذاکره با امریکا بنشیند، از خیالبافی هم فراتر رفته است و ترکیب مضحکی را از بیحیایی، دروغگویی، ناآگاهی و فقدان اصالت نمایش میدهد. شاید در سیاست حیا جایگاهی نداشته باشد، اما وزرای خارجه و دیپلماتهای ارشد، معمولا ملاحظات بینالمللی را در اظهارات خود به کار میگیرند، اما پمپئو هیچ ملاحظهای را در نظر نگرفت. پمپئو با زبان عریان تهدید میکند. تجربه تهدید علیه ایران، قبلا از سوی امریکا آزموده شده و شکست خورده است، هر چند که در دوره بوش پسر و وزیر خارجهاش، کاندولیزا رایس، زبان تهدید، هرچند نرمتر و کنترلشدهتر از اظهارات پمپئو، استفاده شد و نهایتا به نتیجهای نرسید.
پمپئو ادعا کرده است که بدترین تحریمهای تاریخ را علیه ایران اعمال خواهد کرد. مگر این اولینبار است که جمهوری اسلامی ایران تحریم میشود؟ مگر بدترین تحریمهای تاریخ تاکنون علیه کشوری به جز ایران تصویب شده است؟ مگر قبل از برجام شدیدترین تحریمهای تاریخ علیه ایران اعمال نشدهبود؟ خیلی ساده میتوان صحبتهای جان کری، وزیر خارجه پیشین ایالات متحده امریکا در مورد نتیجه تحریمها را مجددا مطالعه کرد، در پایان همان تحریمها بود که جان کری گفت: «١۶۴ سانتریفیوژ ایران در آغاز تحریمها، اکنون به ٢٢٠٠٠ سانتریفیوژ رسیده است.» همین ادعای شدیدترین تحریمهای تاریخ قبلا تجربه شده و چون تحریم به نتیجه نرسید، عاقبت امریکا به برجام رضایت داد. برجام قرار بود که به این زبان تهدید، پایان دهد. اما حالا که امریکا به دلیل عملکرد خودش در انزوا قرار گرفته است، سعی میکند با چنین حرفهایی نشان بدهد که هنوز اقتدار دارد، اما شبیه به آدم عصبانی شده است که خون به چشم و صورتش دویده، اما با سوت زدن وانمود میکند که خونسرد است.
این نوع زبان و این نوع ادبیات، امریکا را در جهان منزویتر میکند. ممکن است که گروهی از متحدان منطقهای امریکا و رژیم صهیونیستی برای چنین هذیانهایی کف و سوت بزنند. اما کشوری که به هیچ اصول و مبانی اعتقاد ندارد و منتزع از تمام واقعیتهای جاری جهان اظهارنظر میکند و زیر تعهداتش میزند در مقابل کشوری که تعهدات خود را رعایت کرده و به اصول و مبانی دیپلماتیک پایبند است، قطعا تنها خواهد ماند. این زبان تهدید و این اظهارنظرهای هذیانگونه، نهتنها عامل ایجاد ائتلاف جهانی علیه ایران نخواهد شد، بلکه همین تهمانده همکاریهای بینالمللی با واشنگتن علیه تهران را هم از میان میبرد. به گمان من بزرگترین اشتباه محاسباتی واشنگتن این است که با چنین ادبیاتی یا جمهوری اسلامی ایران آنقدر مضطرب میشود که شروط آنها را میپذیرد یا اینکه نهایتا تحریمها باعث فشار بر مردم و فروپاشی از درون میشود. چنین محاسبهای ناشی از فقدان شناخت، ناآگاهی و بیتجربگی سیاستگذاران امریکایی است. نهایتا مردم ایران هستند که پاسخ این فشارها و تهدیدها را بسیار قاطع به آقای ترامپ و دولتش خواهند داد. البته نباید فراموش کنیم که ناآگاهی و خامی حریف، نباید باعث خوشخیالی یا بیخیالی ما شود. حفظ وحدت در درون کشور، لازمه پاسخگویی و ایستادگی در برابر هذیان و توهم افرادی مانند دونالد ترامپ، جان بولتون و مایک پومیئو است. در چنین شرایطی ما باید تلاش کنیم که وحدت ملی و اتحادمان را حفظ و تقویت کنیم. فراموش نکنیم که ما نیاز داریم کشور را در برابر تهدید تحریمهای اقتصادی واکسینه کنیم، تا این ابزار تهدید به طور کل از دست دشمنان مردم ایران خارج شود، برای رسیدن به این هدف لازم است که به فکر اصلاحات جدی روشها در درون کشور باشیم و در کنار وحدت، عزم و اراده کافی برای اصلاحات، مبارزه واقعی با فساد، رشوهخواری، اصلاح نظام بانکی، اصلاح نظام مالیاتی اصلاح نظام گمرکی، اصلاح رابطه دولت-ملت و خیلی چیزهای دیگر باید در کشور بهبود پیدا کند تا نهایتا تبلور عینی اراده جمعی ایران در برابر این تهدیدها نمود پیدا کند.
- راهبرد جدید یا رؤیاهای قدیمی؟
روزنامه کیهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
سیاستمدارانی که برنامههای واقعی کمتری دارند، نمایشهای پر سر و صدای بیشتری ترتیب میدهند. سخنرانی دیروز وزیر امور خارجه آمریکا در موسسه هریتیج با عنوان «پس از توافق: یک راهبرد تازه در مورد ایران»، از این دست نمایشها بود. قرار بود مایک پمپئو در این سخنرانی راهبرد کاخ سفید را در قبال ایران پس از خروج از برجام اعلام کند اما آنچه وزیر امور خارجه ترامپ گفت، لیستی ۱۲ موردی از اتهامات تکراری و باجخواهیهای گستاخانه و از سر تکبر بود. ۷ مورد از این لیست مربوط به مسائل منطقهای است، ۳ مورد درباره فعالیتهای هستهای، یک مورد برای مهار قدرت موشکی ایران و همچنین آزادی محکومان آمریکایی در ایران. درباره سخنان و سیاست کاخ سفید و نوع واکنش به آن چند نکته گفتنی و قابل تامل است؛
۱- ظاهراً ترامپ و اطرافیانش، جمهوری اسلامی ایران را با برخی پادشاهیهای مرتجع منطقه اشتباه گرفتهاند و گمان میکنند میتوانند با چند باید و نباید، سیاست خود را به تهران دیکته کنند. جواب باید و نبایدهای واشنگتن پیش از این داده شده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی حدود دو هفته پیش در دانشگاه فرهنگیان با اشاره به نامهای که ترامپ چند روز قبل برای حکام کشورهای خلیج فارس فرستاده بود، فرمودند؛ «رئیسجمهور آمریکا در نامه به این کشورها دستور میدهد که این کارها را بکنید و آن کارها را نکنید؛ آنها میخواهند با نظام اسلامی همینگونه رفتار کنند اما نمیتوانند چرا که جمهوری اسلامی ذلت ملت و کشور را در دوران قاجار و پهلوی به عزت و استقلال و ایستادگی تبدیل کرده و از منافع ملی خود کوتاه نمیآید.»
۲- بدون شک سخنرانی پمپئو برای بسیاری از سیاستمداران کارکشته آمریکا ناامید کننده خواهد بود. اصلیترین نقد و سوال این گروه از دولت ترامپ آن بود که؛ خب! از برجام خارج شدید. بعدش چه؟ سخنرانی پمپئو نشان داد نگرانی آنها بی مورد نبوده و کاخ سفید هیچ راهبرد عملی و جایگزینی ندارد و صرفاً به توهمات و آرزوهای «فاکسنیوز و رفقا» دل بسته است. مقاله چند روز پیش جیک سلیوان – دیپلمات و کارشناس امنیت ملی آمریکا- در نشریه آتلانتیک در این مورد خواندنی است. سلیوان مینویسد؛ «پس از خروج ترامپ از توافق دو مقام وزارت خارجه جلسهای را برگزار کردند تا استراتژی دولت را شرح دهند اما رونوشت خواندن، کار دشواری است. آنها کوشیدند درباره اعمال تحریمها و مذاکره با متحدان آمریکا و انتظارات خود بگویند اما هر بار که خبرنگاری پرسشی اساسی مطرح میکرد که پس از نابودی توافق برنامهتان چیست و چه میشود؟ آنها گیج بودند و طفره میرفتند.»
۳- راهبرد، تعریف و مختصات خاص خود را دارد. آنچه دیروز پمپئو گفت بیشتر شبیه نطقهای کسل کننده انتخاباتی و تبلیغاتی بود که نسخههای پر حرارتتر آن را پیش از آن بارها و بارها رئیس او ترامپ ایراد کرده بود. آمریکا میخواهد نفوذ منطقهای ایران را از بین ببرد، برنامه و توانایی صلحآمیز هستهای ایران را محو کند و قدرت موشکی ما را مهار و محدود کند. برای یک سیاستمدار آمریکایی آرزوهای خوبی است اما ترامپ و پمپئو نباید فراموش کنند که روسای جمهور و وزرای خارجه پیش از آنها نیز مشابه همین رویاها را داشتهاند. صرف تکرار آرزوها که منجر به برآورده شدن آنها نمیشود. تیم جدید کاخ سفید ابزاری بیش از تیمهای قبلی در اختیار ندارند. تنها تفاوت آنها در این است که تیم جدید گمان می کند از قبلیها باهوشتر و مصممتر است. عیب کار آنجاست که رسانهها همیشه بلندگوی رویاپردازان تازه از راه رسیده هستند و کسی سراغ ورشکستگان نمیرود و از آنها نمیپرسد چه شد که نشد؟!
۴- پمپئو در سخنان خود گفته است آمریکا نیروهای ایرانی و نیروهای مورد حمایت ایران را در منطقه و جهان له خواهد کرد! بهتر بود وزیر خارجه آمریکا پیش از زدن چنین لافی، گفتوگویی هر چند کوتاه با ۱۰ کماندوی نیروی دریایی کشورش که دی ماه سال ۹۴ وارد آبهای سرزمینی ایران در خلیج فارس شده و به اسارت درآمدند میکرد و یا حداقل فیلم کامل نحوه تسلیم شدن آنها را یک بار میدید. صدای بلند و خشن ترامپ و پمپئو، یادآور لحن جرج بوش پسر و تیم اوست. تیمی که از قضا برخی از افرادش – مانند جان بولتون؛ معاون وزیر خارجه آن روز و مشاور امنیت ملی امروز- اینک دور و بر ترامپ هستند. آن ایام هم برای ایران خط و نشانهای زیادی کشیده میشد و پاسخ آمریکا به «گفت و گوی تمدنها»، «ایران محور شرارت» بود.
هارت و پورتهای نئوکانهای آمریکایی هرگز از چنگ و دندان نشان دادن فراتر نرفت. در ایام منتهی به تجاوز آمریکا به عراق، یک سیاستمدار ارشد انگلیسی در مصاحبه با نیوزویک نکته جالبی را میگوید؛ «همه از رفتن به بغداد میگویند اما مردان واقعی میخواهند به تهران بروند.» عراق اشغال شد اما خبری از مردان واقعی نشد! مسئله عجیبی نبود. آمریکاییها هشت سال با ایران جنگیده بودند و حریف برایشان ناآشنا نبود. لاف دیروز پمپئو را هم نباید جدی گرفت. ترامپ تاجر کارکشتهای است و میداند با کدام آواز بهتر میتواند گاوهای شیرده خلیج فارس را بیشتر بدوشد.
۵- یکی از خطوطی که پمپئو در سخنرانی دیروز خود سعی کرده آن را برجسته و القا کند، ادعای تمایز میان حکومت و مردم ایران از سوی آمریکاست. این خط جدید نیست و سایر مقامات دولت آمریکا نیز به دفعات کوشیدهاند اینگونه وانمود کنند. سخنرانی ترامپ به مناسبت نوروز سال ۹۷ مورد آشکاری از این سیاست ریاکارانه و البته نخنماست. وزیر امور خارجه آمریکا از سویی میگوید ایران را تحت شدیدترین تحریمهای تاریخ قرار میدهیم و در عین حال ادعای ایرانی دوستی هم میکند! این میزان از حماقت و توهم سیاستمداران آمریکایی که گمان میکنند مردم ایران با این حرفها و شارلاتان بازیها خام میشوند، در نوع خود جالب توجه است. البته حماقت دستگاه دیپلماسی آمریکا درباره ایران و ایرانی از آنجا نشات میگیرد که کانال شناخت جامعه ایران برای کاخ سفید، صدها ایرانی (آیا واقعاً اینها را میتوان ایرانی دانست؟!) وطنفروشی است که در اندیشکدههای آمریکایی مشغول به کارند و هر روز توطئه یا طرح تحریمی تازهای پخت و پز کرده و راهی کنگره و کاخ سفید میکنند. حوادث اخیر کازرون آخرین نشانه حماقت آمریکاییها در شناخت ایرانیهاست. خوشخیالهای متوهم که البته بدون شک برخی از آنها کاسب هستند، گمان میکنند کازرونیهای معترض به فلان طرح تقسیم کشوری، عاشق چشم و ابروی آمریکا هستند!
۶- آخرین نکته آنکه آمریکاییها برای رسیدن به اهداف خود هیچ اهرمی جز تحریم و جنگ اقتصادی در دست ندارند و هر چه جز این میگویند و بگویند لافی بیش نیست. امروز هم مدیران کشور و هم مردم به خوبی میدانند که اغلب مشکلات و مسائل اقتصادی کشور ناشی از ضعفها، نقایص، سوءمدیریتها و کمکاریهای داخلی خودمان است و تحریم تنها اثر تشدید کننده مشکلات و ایجاد مانع بر سر راه حلها را دارد و اصالت اولیه ندارد. بیشک امروز جامعه نیازمند همدلی و اتحاد است اما برای چه؟ برای ایستادن مقابل آمریکا یا نشستن سر میز و دادن امتیاز؟! آنهایی که گمان میکنند لیست خواستههای آمریکا محدود به ۱۲ موردی است که دیروز پمپئو گفت، یا بسیار سادهلوح هستند و یا ماموریت دارند جاده را برای دشمن هموار کنند. «الی لیک» در تحلیلی که همزمان با خروج ترامپ از برجام در بلومبرگ منتشر کرد به تعدادی از بایدهای آمریکا
– بخوانید رویاها- در قبال ایران اشاره میکند. یکی از آنها حذف رهبری از قانون اساسی است. رویای خامی که پمپئو نیز دیروز اشارهای به آن کرد. آمریکاییها با تمام حماقتشان، این یک موضوع را خوب فهمیدهاند که عمود خیمه ایران، رهبر انقلاب است و هرچه میکشند و میخورند از درایت و مقاومت اوست. این میزان از عصبی بودن و خیالپردازی آمریکاییها در این مورد، قابل درک است.
- حاشیه ای بر نشست غیر علنی مجلس
محمدکاظم انبارلویی در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
نشست غیرعلنی مجلس پیرامون مباحث وصله و پینه کردن برجام با اروپاییها بود. یکی از مباحث در این نشست اصرار دولت برای تصویب مطالبات «اف.اِی.تی.اف» بود که در قالب اصلاحیه لوایح چهارگانه دولت به ویژه لایحه الحاق ایران به کنوانسیون مقابله یا تامین مالی تروریسم این روزها نقل محافل دولت و مجلس است. ظریف وزیر خارجه ، سیدعباس عراقچی معاون وزیر خارجه و مسعود کرباسیان وزیر محترم اقتصاد به مجلس رفتند تا نمایندگان را قانع کنند با تصویب قطعی لوایح چهارگانه موانع همکاری بانکهای خارجی برداشته میشود. لذا اگر مجلس تا تیرماه ۹۷ مطالبات «اف.اِی.تی.اف» را برآورده کند، در نشست «اف.اِی.تی.اف» تصمیمات برای رفع موانع گرفته خواهد شد. مقررات «اف.اِی.تی.اف» را همان کسانی نوشتهاند که در برجام آن سوی میز مذاکره در مقابل ما صفآرایی کرده بودند. آنها در برجام زیرساختهای تحریم از بیرون را ساماندهی و تحکیم بخشیدند، حال با مقررات «اف.اِی.تی.اف» درصدد تحریم از درون یا به قول معروف، «خود تحریمی» هستند. بحث های سنگینی در مجلس بین نمایندگان دولت و مردم انجام شد که بخشی از آنها به بیرون درز پیدا کرد. ۴۸ الزام «اف.اِی.تی.اف» که در لوایح چهارقلو آمده است دقت شورای نگهبان را میطلبد تا ما از یک سوراخ ۱۰ بار گزیده نشویم. این الزامات با قاعده نفی سبیل و اصول ۱۵۲ و ۱۵۳ و ۱۵۴ قانون اساسی مغایر است. امیدواریم شورای نگهبان راه سلطه خارجی از درون را با رد این لوایح ببندد.
از مباحث جلسه غیر علنی روز یکشنبه مجلس کاشف به عمل آمد که اجرای تمامی درخواستهای «اف.اِی.تی.اف» پیش شرط موفقیت مذاکره با سه کشور اروپایی است و جزء مطالبات آنها هم هست. مجموعه این تلاشها نشان میدهد که امید دولت و مجلس برای نجات جنازه رو به قبله برجام هنوز به خارج است. قرار است فهرست جدیدی به تعهدات برجامی اضافه شود که ماهیتاً هستهای نیست و نفوذ منطقهای و فعالیت دفاعی نظام در حوزه پیشرفتهای موشکی را در برمیگیرد. این همان درخواست آمریکاییها و نیز بهانه آنها مبنی بر خروج از برجام است.
همه این قیل و قالها در حالی است که عباس عراقچی رسما در جلسه غیرعلنی مجلس اعلام کرد: «نمیتوان به ادامه برجام از سوی اروپا مطمئن بود.» موگرینی هم چند روز پیش آب پاکی را روی دست دیپلماتهای ما در سفر اروپایی ریخت و گفت: «هیچ تضمینی نمیدهیم.» هر یک از رهبران سه کشور اروپایی هم تاکید کردند قرار نیست در برابر آمریکا در اجرای برجام بایستیم. مفهوم این سخن آن است که قرار است محکم در برابر ایران بایستند، نه تضمین بدهند و نه خیال اجرای برجام را دارند!
معنای دیگر این رویکرد آن است که قرار است اروپا در همراهی رویارویی آمریکا با نظام و ملت ایران، ما را خلع سلاح کنند تا در تهاجم نظامی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی کمترین تلفات را بدهند.
برجام تاکنون خطرات را از سر کشور دور نکرده، تهدیدات نظامی و سیاسی را افزایش داد، ایران هراسی را تا نزدیک مرزهای ایران هدایت کرد، سرمایهگذاری خارجی را افزایش نداد و پولهای بلوکه شده را به کشور باز نگرداند بلکه آنها را در فهرست مصادره قرار داد. دولت همچنان نگاهش به بیرون است و نمیخواهد از ظرفیتهای عظیمی که خداوند متعال در داخل برای مقابله با زیادهخواهیهای غرب و آمریکا در اختیار ملت قرار داده، بهره ببرد. هنوز فکر میکند کلید دیپلماسی و دادن امتیازهای سخاوتمندانه می تواند قفل این بحران آفرینیها را باز کند. دولت به کلید تواناییهای ملت و ظرفیتهای عظیم کشور پهناور ایران نگاهی نمیاندازد. این نگاه فقط در امر مدیریت جهادی و تحکیم مواضع انقلابی گری نهفته است. دولت با دور شدن از گفتمان انقلابی، در ورطهای دست و پا میزند که جز بدعهدی و نقض عهد و دستاورد تقریباً هیچ و خسارت محض، نتیجهای ندارد.
هنوز برخی از تئوریسینهای اقتصادی دولت که از بهرهگیری ظرفیتهای عظیم ملت و دولت در رونق اقتصادی ناامید و غافل هستند و نگاهشان اول به سرمایهگذاری آمریکا و سپس سرمایهگذاری اروپا دلگرم است، دنبال راههایی هستند که این امر تحقق یابد. آنها توتال را با سلام و صلوات آوردند، قرارداد سنگین و میلیاردی بستند. اکنون همین توتال صریحا اعلام کرده؛ اگر آمریکا اجازه ندهد، فعالیت خود را متوقف می کند. این دومین بار است که او به بهانه سرمایهگذاری میآید اطلاعات ذی قیمت نفتی را روی کول خود می گذارد و فرار میکند و مقامات نفتی بدون مجازات و جریمه، او را رها میکنند. توتال همین بازی را سال ۸۸ به نمایش گذاشت و مسئولین وزارت نفت را سر کار گذاشت. همچنین ۸ شرکت بزرگ اروپایی هنوز مهلت های ۹۰ روزه و ۱۸۰ روزه ترامپ برای تحکیم زیرساختهای تحریمهای شکننده، فلجکننده و… شروع نشده، اعلام کردند مصمم به خروج از ایران هستیم.
شرکت نروژی ساگا با قرارداد ۵/۲ میلیارد یورویی، شرکت فولاد ایتالیایی دنیلی با قرارداد ۵/۱ میلیارد یورویی، ایرباس با قرارداد تحویل ۱۰۰ فروند هواپیما به ایران، شرکت نفتی ایتالیایی انی، شرکت دانمارکی مرسک، شرکت آلمانی آلیانتس و … اعلام کردند نمیمانیم و قراردادهایمان نمایشی بوده است و قرار نیست اتفاقی بیفتد.
اکنون «برجام» به «پرجام» تبدیل شده و چون گنجشکی از شاخه دیپلماسی خارجی ما پرواز کرده است. وزیر خارجه در همین نشست غیرعلنی مجلس گفت: «برجام دچار بیماری است و در حال مرگ است و امیدی به اروپا برای حفظ برجام نمیرود زیرا سهامداران شرکتهای اروپایی، آمریکاییها هستند.» با این حال چرا روی دیوار اروپا یادگاری مینویسیم، معلوم نیست! اولین گام برای برخورد با نقض عهد آمریکاییها و نقض عهد احتمالی اروپاییها این است که تعهدات ایران در برجام تا رسیدن به نتایج روشن در گفتگوها به تعلیق درآید. این شروع خوبی برای نمایش عزم ما در مقابله به مثل و نشان دادن مدیریت جهادی در دیپلماسی انقلابی است. اگر امروز این موضع را نگیریم، فردا خیلی دیر است.
اگر ریشه امیدواری به گفتگو ها اعتماد به دشمن باشد این یک تهدید است .مولایمان علی (ع) می فرماید اعتماد به دشمن مقدمه فریب خوردن است.
پنج سال است در کریدورهای تو در توی دیپلماسی داریم اعتماد سازی می کنیم، یک ذره هم نتیجه نداده است. باید با تکیه بر بصیرت انقلابی، به فریب دشمن پاسخ دهیم. قطعا هزینه این پاسخ به مراتب کمتر از هزینه ای که به آنان اعتماد کردیم نیست.