خبرگزاری مهر، گروه بین الملل محمد مهدی عباسی: عدم سلامتی که شاید در آمریکا نه از جنس تقلب مستقیم در آراء، اما در تضاد کامل با دموکراسی و آرمانهایش میباشد.
به بیان بهتر؛ مردم آمریکا در عمل رای میدهند و تغییری در رای آنها به وجود نمیآید، اما تعیین کننده نهایی، اکثریت آراء نیستند، بلکه سیستمی انتخاباتی به نام «الکترال کالج» است.
به طور مثال در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ میلادی در ایالات متحده، «هیلاری کلینتون» کاندیدای اصلی حزب دموکرات ۶۵ میلیون رای مردمی به دست آورد در حالیکه آرای مردمی «دونالد ترامپ» کاندیدای نهایی جمهوری خواهان ۶۲ میلیون رای بود اما با کسب آراء الکترال بیشتر رئیس جمهور آمریکا شد.
پیشتر نیز این اتفاق در سال ۲۰۰۰ میلادی در آمریکا به وقوع پیوسته بود. در آن زمان «اَل گور» ۵۰۰ هزار رای مردمی بیشتر از «جرج دبلیو بوش» به دست آورده بود اما بوش که کاندیدای نهایی جمهوریخواهان بود، رئیس جمهور ایالات متحده شد.
با این وجود و با تمام اشکالاتی که به سیستم الکترال کالج وارد است و همواره طی سالیان متمادی مورد بحث موافقین و مخالفین زیادی بوده، اما نمیتوان آن را اصلیترین تهدید دموکراسی در آمریکا معرفی کرد، چرا که به عقیده بسیاری، نقش بیبدیل ثروت و قدرت در مهندسی انتخاباتهای آمریکا، مهمترین خطری است که برگزاری یک انتخابات سالم را در این کشور تبدیل به یک رویا کرده است.
این مسئله موجب شده بسیاری از متفکرین و صاحب نظران، از نظام سیاسی آمریکا به عنوان یک پلوتوکراسی (برتری اقلیت ثروتمند بر اکثریت فقیر) یا الیگارشی یاد کنند.
در همین راستا «کوین فیلیپس»، نویسنده مشهور آمریکایی و استراتژیست سیاسی دولت «ریچارد نیکسون» میگوید: «ایالات متحده آمریکا نه یک دموکراسی بلکه یک پلوتوکراسی است که در آن پول و دولت به شدت با هم ممزوج شده اند.»
این حقیقتی است که شاید کمتر کسی بتواند آن را به زبان بیاورد، اما این روزها حمایت صاحبان قدرت و ثروت بیش از هر چیزی برای به قدرت رسیدن در نظام سیاسی ایالات متحده حرف نخست را میزند، گروههایی که در ادبیات سیاسی این روزهای آمریکا به «سوپرپکها» و لابیها نیز معروفاند و کلیدیترین نقش را در به قدرت رساندن کاندیداها در پستهای مختلف سیاسی آمریکا دارا هستند.
یکی از مثال زدنیترین نمونههای این حقیقت، «جورج مکگاورن» است. مکگاورنِ دموکرات در سال ۱۹۷۲ میلادی یعنی در روزهای اوج جنگ ویتنام، رقیب ریچارد نیکسون از حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری آن سال بود. او به دلیل مواضع تندش علیه جنگ ویتنام، کاهش بودجه نظامی آمریکا و عدم قبول حمایت لابیها و موسسات مالی، مورد مخالفت جریان اصلی و محافظهکار حزب دموکرات بود که البته به ضرر او نیز تمام شد.
جریان اصلی حزب دموکرات با حمایت لابیها جنبشی به نام «هر کسی به جز مکگاورن به راه انداختند و او با از دست دادن آراء حزب دموکرات و در اختیار نداشتن آراء حزب جمهوریخواه که از ابتدا هم متعلق به رقیبش بود، متحمل شکست سخت و سنگینی از نیکسون در انتخابات همان سال شد و خودش بعدها در این باره گفت: «چون بر ضد جنگ بودم، انتخابات را به نیکسون باختم.»
حال شاید کمتر کسی از آن سال ها یاد کند، اما این مهندسی عجیب و غریب انتخابات هنوز هم به عنوان یک مدل کلیدی مورد استفاده لابیها و صاحبان قدرت است، تا جایی که حالا بسیاری «برنی سندرز» را نیز مکگاورن دوم میدانند و معتقدند او نیز به دلیل مخالفتهای سنگینش با صاحبان ثروت و همچنین مخالفت با سیاستهای نظامی آمریکا در سراسر جهان، با خشم جدی لابیها مواجه خواهد بود.
البته آن طرف ماجرا نیز امثال «مایکل بلومبرگ» هستند. بلومبرگ که دهمین ثروتمند آمریکاست با حضور ناگهانیاش در جریان رقابتهای انتخاباتی حزب دموکرات، تئوری اهمیت پول و ثروت در انتخابات آمریکا را بیش از پیش تقویت کرده است.
او به واسطه ثروتش در بسیاری از اجتماعات انتخاباتی، غذا و مشروبات الکلی رایگان توزیع میکند و فقط در یک ماهه گذشته بیش از ۳۰۰ میلیون دلار صرف تبلیغات کرده است، تلاشهایی که البته موثر نیز بوده و بلومبرگ با وجود عدم حضورش در رقابتهای انتخاباتی در آیووا و نیوهمپشایر، در نظرسنجیها به خوبی خود را بالا کشیده است.
امثال بلومبرگ در نظام سیاسی ایالات متحده نشان دهنده آن است که نقش اساسی پول و ثروت در به قدرت رسیدن نامزدها، تبدیل به قاعدهای کلی و کلیدی در آمریکا شده است. به طور مثال زمانی که به مخارج نامزدها در انتخابات کنگره نگاه میکنیم، نزدیک به ۹۰ درصد نامزدهایی که بیشتر خرج کردهاند، انتخابات کنگره آمریکا را بردهاند.
اما از همه اینها بدتر، انحصار انتخاباتهای ایالات متحده در دو حزب دموکرات و جمهوریخواه است، چرا که روند انتخاباتی در ایالات متحده به گونهای طراحی شده که عملاً حزب سوم قابلیت ظهور و بروز چندانی نداشته باشد و مردم مجبور به انتخاب از میان دو حزب جمهوریخواه و دموکرات باشند.
در واقع هر حزب سومی عملاً در مناظرات حضور ندارد، رسانه در اختیارش نیست، حمایت مالی نمیشود و…، موضوعی که بسیاری آن را دیکتاتوری دو حزبی یا به عباریت الیگارشی هوشمندانه در آمریکا مینامند.
حال انتخابات مقدماتی حزب دموکرات به عنوان یک محک جدی پیش روی آمریکاست و باید دید که اندک امیدهای باقی مانده به سلامت انتخابات در آمریکا و حاکمیت واقعی دموکراسی در این کشور با حذف امثال برنی سندرز، نابود خواهد شد؟
هم اکنون «هیلاری کلینتون»، «اوباما»، «جان کری» و سایر افراد جریان مرکزی حزب دموکرات علیه برنی سندرز سخن میگویند و بلومبرگ نیز با خرجهای میلیاردی و رشد محبوبیتش، آخرین ضربات را بر پیکر دموکراسی آمریکایی وارد میکند.